«پو» در کمین ماست...
خطر! «پو» در کمین ماست/ گزارشی درباره سرگرمی این روزهای دختران و زنان جوان
چه کسی فکرش را می کرد که یک موجود قهوه ای عجیب و غریب با چشمهای بزرگ که روی صفحه ی تبلت یا گوشی آرام ایستاده و نگاهمان می کند، یک روز برایمان جان بگیرد و رسیدگی به او بشود یکی از بزرگترین دغدغه ها و همه فکر و ذکرمان!
زهرا مهاجری: وسط جلسه نشسته است و تند و تند از حرف های رییس نت برمی دارد تا چیزی از قلم نیفتد. یکهو صدای آشنایی از گوشی بلند می شود که نشان می دهد بچه از خواب بیدار شده. وقتی این بچه از خواب بیدار می شود خودش را کثیف کرده و طبیعتا گرسنه است. زمان در اینجا حیاتی ست. باید هر چه زودتر به «پو» برسی تا وضعش خراب تر از این که هست نشود.
کار را رها می کند و دو سه دقیقه ای به رتق و فتق امور این بچه ی مجازی می پردازد و دوباره برمی گردد سرکار!
به گزارش روزنامه خبر؛ «پو» (pou) یک بازی برای گوشی و تبلت با سیستم عامل های اندروید و آی او اس و غیره است که طراحی و فرایند آسانی دارد.
وقتی این بازی و بازی های مشابهش را نصب می کنی، با موجودی مواجه می شوی که رنگش قهوه ای است و چشم های بزرگی دارد. روی صفحه ی گوشی ات ایستاده و با آن چشم های درشت نگاهت می کند و منتظر است تا پدر و مادرش را پیدا کند.
وقتی که مادر یا پدرش شدی، دیگر همه ی مسئولیتش بر گردن توست. باید سر وقت به او غذا بدهی، سر وقت با او بازی کنی، بخوابانی اش، تمیزش کنی و …
وقتی هم که مرحله ات بالا رفت، با جمع آوری سکه می توانی برایش خرید کنی و توقعاتش را برآورده کنی و خلاصه هر کاری که می شود برای یک بچه انجام داد!
شاید کسی نداند روزی که «پل سالامه» این بازی ساده را طراحی کرد، چه مخاطبینی برایش در نظر گرفت و جامعه ی هدفش چه کسانی بودند اما امروز می بینیم که محبوبیت این موجود کوچک و عجیب، مرز سنی و جنسیتی را شکانده و هر کس با هر تحصیلات و سن و جنسیتی، یک بچه قهوه ایِ نیازمند به رسیدگی و توجه توی گوشی یا تبلتش دارد و در برابر او احساس مسئولیت می کند.
یک عاشقانه مثلا آرام!
می گوید: «من اگر این ترم مشروط شدم تقصیر پسرمه!» منظورش از «پسرم»، پو است. می گوید که «پو» یش چاق و تپلی است که به تازگی برایش یک کت و شلوار خریده و یک سبیل کلفت! می گوید :«مردی شده برای خودش!»
در دنیایی که تکنولوژی بازی های رایانه ای هر روز پیشرفته تر و پیچیده تر می شود و با قدرت هر چه تمام تر، محصولات را با گرافیک بالا و داستان های جذاب و رنگ و لعاب فراوان به مخاطبین خود عرضه می کند، گل کردن بازی های آرام و بی دغدغه، کمی عجیب و قابل تامل به نظر می رسد.
این بازی ها با یک برنامه ریزی دقیق و استفاده از علوم روانشناسی و جامعه شناسی، روی احساسات فرد انگشت می گذارند و از خاصیت وابستگی انسان به موجودات اطرافش استفاده می کنند. خیلی آرام و ظریف وابسته ات می کنند بطوریکه حتی اگر بخواهی هم دیگر نمی توانی ازشان دست بکشی.
کارشناسان معتقند که بازی های رایانه ای در دنیای امروز نوعی رسانه نوین هستند. خاصیت رسانه این است که مطلب، موضوع یا مفهومی را برای مخاطب تبیین کند. این رسانه های نوین، علاوه بر تاثیرگذاری و فرستادن و دریافت پیام از سوی مخاطب، وظیفه ی بزرگ دیگری هم دارند. این وظیفه، تلاش برای ماندگاری است. هر چه یک رسانه ماندگارتر باشد و بتواند مخاطب را مدت زمان بیشتری از آن خود کند، موفق تر است.
این بازی های آرامِ عاشقانه، که با تکیه بر احساسات و وابستگی انسانها به موجوداتی که دوستشان دارند طراحی و ساخته شده، به این هدف دست یافته اند و چنان در لایه های زندگی فرد وارد شده اند، که بعد از مدتی خود فرد هم متعجب می شود که چطور شد که موجود صفر و یکی بی جان، توانسته بخش عمده ای از احساسات یک انسان را به خودش معطوف کند.
واقعی شدن «پو» و راه یافتن او به زندگی و احساساتمان نشان می دهد که هدف گذاری و برنامه ریزی طراح و سازنده، بسیار دقیق و موفق بوده است. موارد زیر، کامنت های مخاطبین این بازی و ابراز احساسات آنها نسبت به این موجود ناشناخته است:
پوی من دختره! الان دوازده مرحله ست که دارمش و براش یه چیزایی خریده م. رنگش هم نارنجیه و البته خیلی شکمو! تحمل ندارم؛ پس کی بزرگ می شه؟
بچه من 98 سالشه. داره می ترکه از بس چاق شده. به خدا از کار و زندگی منو انداخته.
من برای پو اسم گذاشتم. اسمشو گذاشتم پژمان که با بقیه فرق کنه.
کی می دونه پو چطوری می تونه ازدواج کنه؟ دلم می خواد بچه مو توی لباس دامادی ببینم!
وقتی سیر شده و می خوام بهش غذا بدم و اون می گه:«نه» دلم می خواد بپرم توی تبلت بغلش کنم!
من خودم یه پسر دارم برای همین پوی دختر انتخاب کردم. دخترا بابایی هستن آخه. پوی من هم خودشو برام لوس می کنه و منم نازشو می خرم.
عکسش را می گیرند و در فضای مجازی منتشر می کنند، هم و غمشان خریدن لباس و عینک و کلاه و سایر لوازم برایش است، تلاش می کنند بزرگش کنند و بهترین چیزها را بدهند بخورد، به هم که می رسند از سن و سال فرزندخوانده مجازیشان می گویند و اتفاق هایی که برایش افتاده… این ابراز احساسات نسبت به چیزی که جان و هویت ندارد و معلوم نیست از کجا پیدایش شده، واقعا عجیب به نظر می رسد.
خطر! «پو» در کمین شماست!
کفرش درآمده! از دست همسرش حرص می خورد که مرتب سرش توی گوشی است و دارد قربان صدقه ی «پو»ی نوجوانشان می رود. همسرش هر اتفاقی که برای پو می افتد و هر چیز جدیدی که برای پو می خرد را می آید با آب و تاب برای او تعریف می کند و همه ی فکر و ذکرش شده بزرگ کردن این فرزندخوانده!
خودشان یک دختر پنج شش ساله دارند؛ با این حال این مادر جوان، دلش یک بچه ی کوچک دیگر هم خواسته و به هر دوی این ها رسیدگی می کند. مرد جوان می گوید:«گاهی «پو» به دخترک خودمان ترجیح داده می شود. وقتی «پو» چشمهایش دو دو می زند، همسرم با احساس مسئولیت وصف ناپذیری می دود و غذایش را مهیا می کند و اگر پول در حسابش نباشد، آن قدر بازی می کند تا پول گیر بیاورد و بتواند بچه ی صفر و یکی اش را سیر کند و تا این بچه آرام نگیرد و نخوابد، همسر هم آرام نمی گیرد. گاهی ساعت ها غرق شدن در مسائل «پو»ی کوچک، وقت رسیدگی به کارهای دیگر را می گیرد و حتی دلزدگی نسبت به کارهای دیگر ایجاد می کند.»
اگر در قدیم بیشتر نسبت به تاثیر بازی های رایانه ای بر کودکان و نوجوانان نگران می شدیم، امروز این خطر گسترده تر شده و ابعاد وسیعی پیدا کرده است.اگر در قدیم برخی بازی های رایانه ای باعث رواج مفاهیم ضدمعنوی و خشونت می شد، امروز باید از بازی های آرامی که به ظاهر هیچ کدام از آسیب های بازی های اکشن و خشن را ندارند هم ترسید. بازی های آرامی که فرد را (در هر گروه سنی و تحصیلی و در هر جایگاه اجتماعی) تحت تاثیر قرار می دهد و از دنیای پیرامون خود جدا می اندازد و خطرشان کمتر از بازی های خشونت آمیز و تاثیرگذار اکشن نیست.
رحیمی، کارشناس روانشناسی رد مورد تاثیر این گونه بازی ها در زندگی انسان می گوید: «یکی از بزرگترین آسیب های این بازی ها این است که افراد گذشت زمان را به هیچ وجه احساس نمیکنند و وقتی به خود میآیند که ساعتهای زیادی از وقتشان صرف این بازیها شدهاست. علاوه بر آن طبق تحقیقات، افرادی که وابسته به این بازی ها می شوند، درونگرا شده و در جامعه منزوی می شوند و رفته رفته در برقراری ارتباط اجتماعی کم تمایل و یا ناتوان می گردند.
این روانشناس خطر خیالپردازی و دور شدن از دنیای حقیقی را مهم و غیرقابل انکار می داند و می گوید: «وقتی بچه ی مجازی اجز نیازهای مادی توقعی از پدر و مادرش ندارد و با اندکی غذا و کمی بازی می توانی راضی نگهش داری، ناخودآگاه این تفکر و این ذهنیت در زندگی عادی برای انسان نهادینه می شود. تحملش در برابر خواسته های دیگر را از دست می دهد و توجهی به نیازهای معنوی اطرافیان علی الخصوص فرزند را از دست می دهد.»
رحیمی معتقد است پیشرفت تکنولوژی سبب دور شدن اعضای خانواده از یکدیگر میشود. به طوری که هر یک از افرادخانواده به خاطر مشغول بودن به تماشای تلویزیون یا درگیر بودن با رایانه و اینترنت و بازیهای رایانهای، کمتر وقت میکنند با یکدیگر بنشینند و صحبت کنند و این خود باعث سرد شدن روابط بین والدین و فرزندان شدهاست، به گونهای که آنان کمتر حوصله یکدیگر را دارند.
به هر صورت شمشیر دولبه ی تکنولوژی هر روز یک وجه و یک بعد از زندگی انسان را هدف قرار می دهد و با رسوخ به تمامی ابعاد زندگی انسان، قدرتش را به رخ می کشد. قدرتی که مخاطبان را منفعل کرده و آنها را در جریانی قرار داده که نتیجه ای جز قدرتمندتر شدن این رسانه های نوین ندارد.
باید مراقب باشیم چرا که «پو» همین موجود کوچک دوست داشتنی با آن نگاه مظلوم و لبخند شاد، در کمین ماست!
من دختریم که...
ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪﻣﻦ ﺩﺧﺘﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﻧﻪ ﯾﮏ ﮐﻤﺪ ﭘُﺮ ﺍﺯ ﮐﻔﺸﻬﺎﯼ ﭘﺎﺷﻨﻪ ﺩﺍﺭِ ﺩﻩﺳﺎﻧﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡﻧﻪ
ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻬﺎﯼ ﺷﺐِ ﺁﻧﭽﻨﺎﻧﯽﻧﻪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﻣﺎﺭﮐﺪﺍﺭ ﻭ ﮔﺮﺍﻥﻧﻪ ﺩﮐُﻠﺘﻪ ﻫﺎﯼﺳﮑﺴﯽﻧﻪ ﮐﯿﻔﻬﺎﯼ ﻟﻮﯾﯿﺲ
ﻭﯾﻠﺘﻮﻥﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ…ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖِ ﺟﯿﻦ ﻭ ﺗﯽ ﺷﺮﺕ ﻭﺗﺎﭘﻬﺎﯼِ ﺭﻧﮕﯽِ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺍﻡﺁﻝ ﺍﺳﺘﺎﺭﯼ
ﺑﭙﻮﺷﻢ ﻭ ﻫﻨﺪﺯﻓﺮﯼ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﻭﭘﯿﺎﺩﻩﺭﻭﯼ ﮐﻨﻢ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﺍﻓﮑﺎﺭﻡﻣﻦ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻬﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ
ﺷﺎﯾﺪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺗﻦِ ﮐﺴﯽﻧﺒﯿﻨﯽﺑﺎ ﮔﻠﻬﺎﯼِ ﺭﯾﺰِ ﯾﺎﺱ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ…ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺳﭙُﺮﺕ ﺑﻮﺩﻥ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ
ﺍﺯﻣُﺪ ﺍُﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮِ ﺁﻥ ﺩﻭﺭﺍﻧﻢﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝﺭﻧﮓِ ﭘﺎﺭﺗﯽ
ﻫﺎﯼِ ﭘﺮ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪﺷﺒﻬﺎ ﺑﯿﺨﻮﺍﺑﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ
ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻩ ﺍﻡﺑﺲ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻩ ﺍﻡﮔﺎﻫﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﻭﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑُﺮﺩﻩﻭﻟﯽ ﻣﻦ
ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺑﺎﺯ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ ﻭﺍﻭ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﺑﺶﺑُﺮﺩﻩ…..ﻣﻦ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻫﻢ
ﻣﯿﺨﻨﺪﻡﮔﺎﻫﯽ ﻫﻢ ﺑﻐﻀﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢﺑﻠﻨﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺪﺍﯼِ ﺑﻠﻨﺪِ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ
ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪﻧﻤﯿﺘﺮﺳﻢﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺑﺴﭙﺎﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﻫﺮﺍﺳﻢﻣﻦ ﮔﺎﻫﯽ ﺣﺘﯽ ﺑﯽ ﮐﻼﺱ
ﺗﺮﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮِ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻨﻢ….ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺻﻼ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩﺷﺎﻝِ ﺳﺮﻡ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﺷﺎﻝِﺭﻭﺯ ﺍﺳﺖﺭﺍﺳﺘﺶ
ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﻢ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡﻭﺳﺎﺩﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺎﻧﺪﺑﯿﺨﯿﺎﻝِ ﭘﺎﺷﻨﻪ
ﻫﺎﯼِ ﮐﻔﺶِ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥِ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭﮐﺘﺎﻧﯽ ﭘﻮﺷﯽ ﻣﺜﻞِ ﻣﻦ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮ!
ﻣﻦ ﺳﺎﺩﮔﯿﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺣﺲ وﻣُﺪﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
این مطلب هم کپی شده هم مخاطب خاص داره که هیچ وقت نمی خونتش …
اماشماهایی که مثل منیدافتخارکنیدبه خودتون یه روح وروان ارامی که دارید
دست علی علیه السلام یارتون
قلب خودتوشارژکن
توجه توجه.... خبری مبنی بر آنکه یک نرم افزار تحریف شده قرآنی
در میان برنامه های فارسی نیز، بدون شک این مسئله وجود دارد و اگر تا کنون به هیچ یک از آن ها اشاره نشده است دلیل بر آن است که هیچ سازمانمشخصی برای نظارت بر محتوای این اپلیکیشن ها وجود نداشته و در واقع این حوزه بدون متولی است.
برای نمونه در حوزه اپلیکیشن های کتاب، قرآن، مفاتیح، رسالات مراجع و دیگر نرم افزارهایی از این دست که کنترل و ارزیابی بر آن ها صورت نمی گیرد، احتمال تحریف وجود دارد. در این میان برخی از مراکز رسمی خود با ساخت اپلیکیشن های صحیح و معتبر بخشی از نیاز کاربران ایرانی را برطرف کرده اند.
اقابیاتودلم ظهورکن نه دنیا!!!
شب سوم مولامون علی علیه السلام هست
شب یتیم شدن مایتیمام اهل بیت علیه السلام
اقاجان شمع نذرکردم روشن کنم نه برای خودم
فقط برای ظهورکردن مهرفرزندتون تودلم
می دونیدچرا می خوام اقاتودلمون ظهورکنن دردنیا؟
چون نمی خوام اقابیان وبگن اینجاهم شدکوفه…
میفهمیدچی میگم؟
بیایددعاکنیم اقاتودلمون ظهورکنن نه تودنیاکه اسمشم پسته!!!!
باوربه علم واگاهی خداازاعمال
سوره ق، آيه 16
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ «16»
و همانا ما انسان را آفريدهايم و هر چه را كه نفسش او را وسوسه مىكند مىدانيم و ما از شريان و رگ گردن به او نزديكتريم (و بر او مسلّطيم).
نكتهها:
كلمه «عيينا» از «عى» به معناى عجز و ناتوانى، «لَبْسٍ» به معناى خلط و اشتباه و مشتبه شدن است.
«وسوسه» در لغت به معناى صداى آهسته است و در اصطلاح، كنايه از افكار ناپسندى است كه بر فكر و دل انسان مىگذرد.
كلمه «وريد» از ريشهى «ورود» به معناى رفتن به سراغ آب است. از آنجا كه اين رگ، شاهراه گردش خون ميان قلب و ديگر اعضاى بدن است، آن را «وريد» گفتهاند.
براى ارشاد منحرفان، از هر شيوه صحيحى بايد استفاده كرد. در آيات قبل نمونههايى از قدرت خداوند در هستى و نمونههايى از سرنوشت شوم كسانى كه تكذيب مىكردند، بيان شد. اين آيات، وجدان و عقل مردم را مخاطب قرار داده كه مگر ما در آفرينش اول عاجز
تفسير نور(10جلدى)، ج9، ص: 216
شديم تا از آفرينش دوم بازمانيم.
مشابه جملهى «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»، اين آيه است: «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» «1» خداوند ميان انسان و قلب او حايل مىشود.
سرچشمهى وسوسه، سه چيز است:
الف) نفس و خواهشهاى نفسانى. «تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»
ب) شيطان. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ» «2»
ج) بعضى انسانها و جنّيان. «الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» «3»
علم خداوند به امور ما به دو علت است:
الف) چون آفريدگار ماست و خالق، مخلوق خود را مىشناسد: «أَ لا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ» «4»،
«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»
ب) چون بر ما احاطه دارد. نَعْلَمُ … وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ
لذا علم خدا دقيق، گسترده و بى واسطه است.
ريشهى شك در معاد دو چيز است:
يكى اينكه خدا از كجا مىداند هر كس چه كرده و ذرّات او در كجاست؟
ديگر اينكه از كجا مىتواند دوباره بيافريند؟
اين آيه به هر دو جواب مىدهد:
او مىتواند، چون قبلًا انسان را آفريده است. «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ»
او مىداند، چون وسوسههاى ناديدنى را هم مىداند. «نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»
پيامها:
1- آفرينش هر موجود، گواه بر قدرت آفريدگار بر آفرينش مجدد آن است. اگر آفريدن اول ممكن بود، خلقت دوباره نيز ممكن است. «أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ»
______________________________
(1). انفال، 24.
(2). اعراف، 20.
(3). ناس، 5 و 6.
(4). ملك، 14.
تفسير نور(10جلدى)، ج9، ص: 217
2- در گفتگو با مخالف، كوتاهترين و رساترين كلمات را بكار ببريد. «أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ» (ممكن شمردن يكى و محال شمردن ديگرى تناقض است)
3- كافران، دليلى بر انكار معاد ندارند، تنها شك و ترديد است. «بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ»
4- اگر مىخواهيد عقيدهاى سالم داشته باشيد بايد وسوسهها را از خود دور كرده و نفس خود را اصلاح كنيد. (انكار قيامت به خاطر آن است كه خود را از وسوسهها پاك نكردهايد.) بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ … وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ
5- علم و احاطهى خداوند به بشر، در طول حيات اوست. «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»
باوربه وجودخداوند:
خداونددرسوره فاطر، آيه3میفرمایند:
يا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ «3»
اى مردم! نعمتهايى را كه خداوند به شما عطا كرده ياد كنيد، آيا جز خداوند، آفريدگارى است كه از آسمان و زمين به شما روزى دهد؟ جز او معبودى نيست.
پس چگونه از حقّ به سوى باطل بازگردانده مىشويد.
پيامهای این ایه مبارکه:
1- همه را به انديشه در نعمتهاى الهى دعوت كنيم. «يا أَيُّهَا النَّاسُ»
2- بهترين راه شناخت خداوند، توجّه به نعمتهاى اوست. «اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ»
3- سؤال، كليد بيدار كردن و هشدار دادن است. هَلْ مِنْ خالِقٍ …
4- هم آغاز و پيدايش هستى از اوست و هم بقا و تداوم آن. «خالِقٍ- يَرْزُقُكُمْ»
5- رازق اوست، ولى از طريق اسباب طبيعى رزق مىدهد. «يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»
6- قبل از هشدار، توبيخ معنا ندارد. هَلْ مِنْ خالِقٍ … فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ
7- هر راهى غير توحيد، بى راهه است. «فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»
8- مبادا رزق خدا را بخوريم و به غير او رو كنيم. «يَرْزُقُكُمْ- فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ»
9- فطرت انسان خداگر است، عوامل بيرونى، اسباب انحراف او مىشود.
«تُؤْفَكُونَ»
روش تربیتی انباعلیه السلام همیشه این بوده که اولین چیزی که یادمی دادندگفتن ذکرشریف(لااله الاالله) بوده…
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 473
بیاعهدببندیم که امسال:
دنبال یه کلمه یاجمله زیبابودم که
کاش کمی رهبرم رامی شناختم .......
آیا داستان مردی را که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟
آیا داستان مردی را که در حمام زنانه کار می کرد را شنیده اید؟
مردی که سالیان سال همه را فریب داده بود نصوح نام داشت.
نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.
از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
کارگران را یکى بعد از دیگرى گشتند تا اینکه نوبت به نصوح رسید او از ترس رسوایى ، حاضر نـشد که وى را تفتیش کنند، لذا به هر طرفى که مى رفتند تا دستگیرش کنند، او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقویت مى کرد و لذا مأمورین براى دستگیرى او بیشتر سعى مى کردند. نصوح هم تنها راه نجات را در این دید که خود را در میان خزینه حمام پنهان کند، ناچار به داخل خزینه رفته و همین که دید مأمورین براى گرفتن او به خزینه آمدند و دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه کرد در حالی که بدنش مثل بید میلرزید با تمام وجود و با دلی شکسته گفت: خداوندا گرچه بارها توبهام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست که از این غم و رسوایى نجاتش دهد.
نصوح از ته دل توبه واقعی نمود ناگهان از بیرون حمام آوازى بلند شد که دست از این بیچاره بردارید که گوهر پیدا شد. پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شکر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت.
او عنایت پرودگار را مشاهده کرد. این بود که بر توبه اش ثابت قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت.
چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى که از راه گناه کسب کرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، دیگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به کسى اظهار کند، ناچار از شهر خارج و در کوهى که در چند فرسنگی آن شهر بود، سکونت اختیار نمود و به عبادت خدا مشغول گردید.
شبی در خواب دید که کسی به او می گوید:"ای نصوح! تو چگونه توبه کرده اى و حال آنکه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئیده شده است؟ تو باید چنان توبه کنى که گوشتهاى حرام از بدنت بریزد.» همین که از خواب بیدار شد با خودش قرار گذاشت که سنگ هاى سنگین حمل کند تا گوشت هاى حرام تنش را آب کند.
نصوح این برنامه را مرتب عمل مى کرد تا در یکى از روزها همانطورى که مشغول به کار بود، چشمش به میشى افتاد که در آن کوه چرا می کرد. از این امر به فکر فرو رفت که این میش از کجا آمده و از کیست؟
عاقبت با خود اندیشید که این میش قطعاً از شبانى فرار کرده و به اینجا آمده است، بایستى من از آن نگهدارى کنم تا صاحبش پیدا شود . لذا آن میش را گرفت و نگهدارى نمود خلاصه میش زاد ولد کرد و نصوح از شیر آن بهره مند مى شد تا سرانجام کاروانى که راه را گم کرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاکت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همین که نصوح را دیدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شیر مى داد به طورى که همگى سیر شده و راه شهر را از او پرسیدند.
وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند.
رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست.
مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم.پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد و چون شب زفاف و عروسى رسید، در بارگاهش نشسته بود که ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان.
نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند، گفت چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنى.
گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند.آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى آزمایش تو آمده ایم. تمام این ملک و نعمت اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند…
***********
یا ایّها الَّذینَ آمَنوا تُوبُوا اِلَى اللهِ تَوبَةً نَصُوحاً؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید توبه حقیقى و خالص کنید.
قُل یا عِبادِىَ الَّذینَ اسرفُوا على اَنفُسهِم لا تَقْنطوا مِن رَحمَة الله إنّ الله یَغفرُ الذُّنوبَ جَمیعاً إنَّه هو الغَفورُ الرّحیم؛ بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد و او بسیار بخشنده و مهربان است.
مطلب کپی شده است.
خدای ارحم الراحمین
خدای مهربانم خدایی که برای همه مهربونیت هست نه تنهاکسایی که میان به درگاه بلکه برای همه اونهایی که نمیان وتوبهشون فرصت دادی بانازل کردن ماه مهمانی خودت.
خدایامنم یکی ازهمون بندهاتم که همه روزسال گناه کردم حالافقط یه حرف دارم واونم اینکه:
برچسبها: خدای الرحم الراحمین
شناخت مختصری ازحضرت حسن علیه السلام
پیش وای دوم جهان شیعه که نخستین پیوندفرخنده علی علیه السلام بادخترگرامی پیامبرعلیه السلام بوددرنیمه ماه رمضان سال سوم هجرت درشهرمدینه دیده به جهان گشود.
حسن بن علی علیه السلام دوران زندگی جدبزرگوارش راچندسال بیشبردرک نکردندزیرااوتقریباهفت سال بیشترنداشت که پیامبرصل الله علیه واله بدرودحیات گفتند.
پس ازدرگذشت پیامبربقریبا30درکنارپدربودندوپس ازشهادت امیرالمومنین علی علیه السلام به مدت10سال امامت امت رابه عهده داشتند.
درسال 50هجری باتوطئه معاویه لعنت الله براثرمسمومیت درسن48سالگی به درجه شهادت رسید
ودرقبرستان بقیع دربقیع مدفون شدند.
شناخت مختصری ازحضرت حسن علیه السلام
پیش وای دوم جهان شیعه که نخستین پیوندفرخنده علی علیه السلام بادخترگرامی پیامبرعلیه السلام بوددرنیمه ماه رمضان سال سوم هجرت درشهرمدینه دیده به جهان گشود.
حسن بن علی علیه السلام دوران زندگی جدبزرگوارش راچندسال بیشبردرک نکردندزیرااوتقریباهفت سال بیشترنداشت که پیامبرصل الله علیه واله بدرودحیات گفتند.
پس ازدرگذشت پیامبربقریبا30درکنارپدربودندوپس ازشهادت امیرالمومنین علی علیه السلام به مدت10سال امامت امت رابه عهده داشتند.
درسال 50هجری باتوطئه معاویه لعنت الله براثرمسمومیت درسن48سالگی به درجه شهادت رسید
ودرقبرستان بقیع دربقیع مدفون شدند.
سیاهی چادرم چشمتومیزنه؟
چشم هاهم گازمیگیرند
مهربان گل اخرماهواره فیسبوک ارایش اینه!
ایامیدانستیدکه باخواندن یک رکعت نمازنام زیای حضرت خاتم الانبیامحمدمصطفی صل الله علیه واله شکل میگیرد
برام جای تعجب بودکه چرااین بزرگوارچنین مقام ومنزلتی نزدخداوند دارداماباخوندن سطحی معنی زیارت جامعه متوجه شدم که:همه اسمان وزمین ومخلوقات ریزودرشت افریده شدندبخاطروجوداین بزرگواروال بیتش علیه السلام چراکه به وعده که خداوندبه انهاداده بودندوفاداربودن وبندگی خدارابه نحواحسن انجام دادن وبه وظیفه رسالت خودبه خوبی پایان دادندودراخرهم به دست موعودامم حضرت مهدی عج سپردندتاایشان این هدف جامعه ای اسلامی باقوانین الهی رابرپاکنن وایشان هم به بهترین وجه وظیفه اشان راانجام دهندودرنزدخداوندبه مقام عالی راه یابندکه درودخدابرایشان وخاندان مطهرش تاقیام قیامت بادولعنت خدابردشمنانشان.
دارم فکرمیکنم من یاامثال من کی میخوایم به وظیفمون عمل کنیم وظیفه نه به عهدوپیمانی که خداباماهم بسته کی میخوایم بهش عمل کنیم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدیجه کبرى(س) از دیدگاه رسول خدا(ص)
خدیجه کبرى(س) از دیدگاه رسول خدا(ص)
از رسول اکرم(ص) احادیث فراوان در مناقب حضرت خدیجه(س) رسیده است که برخی از این احادیث عبارتند از:
* هر روز خداى متعال چندین بار با وجود خدیجه بر فرشتگان مباهات مى کند.
* او هنگامى به من ایمان آورد که دیگران به من کفر مى ورزیدند. او مرا تصدیق نمود، هنگامى که دیگران انکار مى کردند، او همه ثروتش را در اختیار من قرار داد هنگامى که دیگران دریغ مى ورزیدند. خداى منان از او به من فرزند عنایت کرد ولى دیگران را محروم ساخت.
* برترین بانوان بهشت عبارتند از: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران وآسیه دختر مزاحم (همسر فرعون).
* من او را از اعماق دل دوست داشتم.
* هرگز خداى متعال همسرى بهتر از خدیجه به من عطا نکرد.
خطاب به عایشه: از خدیجه اینگونه سخن مگو، او نخستین بانویى بود که به من ایمان آورد، او براى من فرزند آورد وتو محروم شدى.
وصیتهاى حضرت خدیجه (س)
حضرت خدیجه در آخرین لحظات زندگى به پیامبر اکرم وصیت کرد که:
* براى او دعاى خیر کند.
* او را با دست خود در خاک قرار دهد.
* پیش از دفن در قبر او وارد شود.
*عبایى را که به هنگام نزول وحى بردوش داشت، روى کفن او قرار دهد.
حضرت خدیجه که همه اموال منقول وغیر منقولش را به حبیب خود بخشیده بود، در مقابل فقط یک عبا مطالبه نمود وآن را مستقیماً طلب نکرد، بلکه به وسیله حضرت فاطمه (س) تقاضا کرد. آنگاه پیک وحى فرود آمد وکفن بهشتى از سوى پروردگار از بهشت آورد.
ام ایمن وام الفضل (همسر عباس) پیکر مطهر حضرت خدیجه را شستشو دادند وبراى آخرین بار وداع کردند.
پیامبر رحمت نخست با عباى خود او را کفن کرد، آنگاه کفن بهشتى را بر روى آن قرار داد. حضرت خدیجه (س) در آن لحظات آخر در مورد حضرت زهرا (س) ابراز نگرانى کرد، اسماء بنت عمیس تعهد نمود که در شب زفاف او به جاى خدیجه نقش مادرى ایفا کند.
یاحضرت خدیجه شمارابه حق فاطمه زهزا(سلام الله علیها)وهمسرگرامیتون دعاکنید
یکی برای ماکه یه کم ادم بشیم وبفهمیم ویکی هم برای ظهور
خانم دلم خیلی گرفته ازبس گناه کردم.بی خبربدون اقام به سربردم خستم کمکم کن
من بدکردم به نفسم………….
انشاالله به دست مبارکتون برسه!
اینجاهمه چی درهمه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
کسی راغیرازانها نداریم
کسی راغیرازانها نداریم
حجه السلام والمسلمین عبدالقائم شوشتری مدظله العالی می فرماید:
قبل ازانقلاب درخدمت ایت الله الهی طباطبایی بودم.ایشان یکی ازتشریفات خویش رابرای من این چنین نقل فرمود:
اقاامام زمان عج به بنده فرمودند:اگرمشکل وگرفتاری داشتیدخداراقسم دهیدبه ریزه خواران سفره ما!
بااین وجودکه بنده منظوران حضرت ع رامتوجه شدم اما میخواستم ازلسان مبارک ایشان بشنوم ولذا ازان حضرت پرسیدم:
اقاجان ریزه خواران سفره شماچه کسانی هستند؟حضرت فرمود:همین طلبه ها!
بنده سوال کردم :شما ازانها راضی هستید؟؟!
حضرت مهدی ع سکوت کردندوبعدازتاملی فرمودند:ماکسی راغیرازان هانداریم
مهربدبختی خداوندبرچه کسی زده می شود
سوره البقرة، آيه 7
«7» خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ
خداوند بر دلها و برگوش آنان مهر زده و بر چشمانشان پردهاى است و براى آنان عذابى بزرگ است.
نكتهها:
مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مىزند، كيفر لجاجتهاى آنان است. چنانكه مىخوانيم: «يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» «2» خدا بر دل افراد متكبّر و ستمپيشه، مهر مىزند. و در آيه 23 سورهى جاثيه نيز مىخوانيم: خداوند بر دل كسانى كه با علم و آگاهى به سراغ هواپرستى مىروند مهر مىزند. بنابراين مهر الهى نتيجهى انتخاب بدِ خود انسان است، نه آنكه يك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.
مراد از قلب در قرآن، روح و مركز ادراكات است. سه نوع قلب را قرآن معرّفى مىكند:
1. قلب سليم، 2. قلب منيب، 3. قلب مريض.
ويژگىهاى قلب سليم
الف: قلبى كه جز خدا در آن نيست. «ليس فيه احد سواه» «3»
ب: قلبى كه پيرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسليم حقّ باشد. «4»
ج: قلبى كه از حبّ دنيا، سالم باشد. «5»
د: قلبى كه با ياد خدا، آرام گيرد. «6»
ه: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است. «7»
البتّه قلب مؤمن، هم با ياد خداوند آرام مىگيرد و هم از قهر او مىترسد. «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» «1» همانند كودكى كه هم به والدين آرام مىگيرد و هم از آنان حساب مىبرد.
ويژگىهاى قلب مريض
الف: قلبى كه از خدا غافل است ولايق رهبرى نيست. «لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ» «2»
ب: دلى كه دنبال فتنه و دستاويز مىگردد. «فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ» «3»
ج: دلى كه قساوت دارد. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً» «4»
د: دلى كه زنگار گرفته است. «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ» «5»
ه: دلى كه مُهر خورده است. «طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ» «6»
ويژگى قلب منيب
قلب منيب، آن است كه بعد از توجّه به انحراف وخلاف، توبه وانابه كرده و به سوى خدا باز گردد. ويژگى بارز آن تغيير حالات در رفتار وگفتار انسان است.
خداوند در آيات قرآنى، نه ويژگى براى قلب كفّار بيان كرده است:
الف: انكار حقايق. «قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ» «7»
ب: تعصّب. «فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ» «8»
ج: انحراف و گمراهى. «صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» «9»
د: قساوت و سنگدلى. «فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ» «10»
ه: موت. «لا تُسْمِعُ الْمَوْتى» «11» و: آلودگى و زنگار. «بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ» «12»
ز: مرض. «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» «1»
ح: ضيق. «يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً» «2»
ط: طبع. «طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ» «3»
قلب انسان، متغيّر و تأثيرپذير است. لذا مؤمنان اينچنين دعا مىكنند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا» «4» خدايا! دلهاى ما را بعد از آنكه هدايت نمودى، منحرف مساز.
امام صادق عليه السلام فرمودند: اين جمله (آيه) را زياد بگوييد و خود را از انحراف ايمن و درامان ندانيد. «5»
پيامها:
1- درك نكردن حقيقت، شايد بالاترين كيفرهاى الهى است. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ»
2- كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دلها و گوشهاست. «الَّذِينَ كَفَرُوا … خَتَمَ اللَّهُ»
3- در اثر پافشارى بر كفر، امتيازات اساسى انسان (درك حقايق و واقعيّات) سلب مىشود. «الَّذِينَ كَفَرُوا … خَتَمَ اللَّهُ»
4- كيفر الهى، متناسب با عمل ماست. «الَّذِينَ كَفَرُوا … خَتَمَ اللَّهُ»
آرى، جزاى كسى كه حقّ را فهميد وبر آن سرپوش گذاشت، آن است كه خدا هم بر چشم، گوش، روح و فكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خويش را فراهم مىكند. چنانكه امام رضا عليه السلام فرمود: مُهر خوردن، عقوبت كفر آنهاست. «6»
تفسیرنورجلد1
بدون شرح
لعنت خدابرابلیس...
بله یانه؟؟؟؟؟؟!
یامهدی عج
تشکرازشما....
سلام به همه عزیزان ومهدی یاران…
عزیزان ازصمیم قلبم ممنون که به دیدن این وب ناچیز امدید…
گلهای باغبان ال محمدصل الله علیه واله ازتون میخوام که به دلیل زیادبودن صفحات به صفحه های قبل هم سری بزنید!پشیمون نمیشید
ازکسایی ام که به دیدن وبلاگهای زیباشون رفتم وازمطالبشون دراین وب استفاده کردم راکمال تشکر رادارم ومیخوام که جلال کنید…
به امید روزی که خبر مهدی عج روی وبلاگ هامون بنویسیم صلوات.
التماس دعا؟؟؟!!!
یاعلی…….
جدیدترین شبهات وهابیت به واقعه غدیر و پاسخ آن
امسال وهابیت کتابهای متعددی بین زائرین شیعه منتشر کردند که مملو از اهانت به شیعه و مقدسات شیعه بود و عقائد شیعه را زیر سوال برده و بعضی را جواب دادند و بعضی هم ماند. |
عصر شیعه ـ جدیدترین شبهات وهابیت که در این دو سه ماه اخیر، به ویژه در عربستان سعودی بین زائرین ایرانی انجام شد، جزوهای بود که با پرینت زیبا و قشنگ و با تیراژ بیش از صد هزار، آن را چاپ کردند و هر زائر ایرانی که وارد مدینه میشد، به ویژه جوانان، در اختیار او قرار میدادند. امسال کتابهای متعددی بین زائرین شیعه منتشر کردند که مملو از اهانت به شیعه و مقدسات شیعه بود و عقائد شیعه را زیر سوال برده بود و بعضی را جواب دادند و بعضی هم ماند. حتی برخی از طلبههایی که برای عمره رفته بودند و مبانی اعتقادی درستی نداشتند و دورهای ندیده بودند، تبلیغات وهابیت بر روی آنها تأثیر منفی گذاشته بود. شکی نیست که تبلیغات، تأثیر خود را میگذارد. تبلیغات معاویه آنچنان تأثیر گذاشت که وقتی خبر شهادت امیر المؤمنین (ع) به جامعه رسید که ایشان در مسجد شهید شده، مردم گفتند حضرت علی (ع) که نماز نمیخواند، چرا به مسجد رفته بود؟ آنچه که تکلیف و وظیفه ما در برابر تبلیغات و تهاجم هست، این است که هم خودمان پاسخهایی را داشته باشیم و هم خانوادهها و دوستان خودمان و طلبهها یا شاگردهای خودمان را با این شبهات آشنا کنیم و پاسخهای محکمی را برای این شبهات در اختیار آنان قرار دهیم. وهابیت چند مسئله را مورد بحث قرار دادهاند که یکی از آنها، بحث غدیر است. چون غدیر نزدیک است، شبهاتی که پیرامون غدیر است را مطرح کنیم تا ببینیم اینها در رابطه با غدیر، چه تلاشهای ناجوانمردانه و مذبوحانهای دارند. بحث غدیر، یک بحث عادی نیست. نبی مکرم (ص) در طول 23 سال در مناسبتهای مختلف از جانشینی و خلافت و امامت امیر المؤمنین (ع) سخن گفته است. از اولین جلسه اعلام نبوت خودش و حدیث الدار که در همان جلسه فرمود: هذا أخی و وصیی و خلیفتی من بعدی. تا برسد به جنگ خندق و احزاب و تمام مناسبتهای مختلف و حدیث طیر و نزول آیه تطهیر و مباهله و قضیه صدقه دادن به فقیر در حال رکوع و … یکی از وهابیهایی که او درباره حدیث غدیر شک داشت گفته است که اگر نظر پیامبر اکرم (ص) این بود که حضرت علی (ع) را به عنوان خلیفه نصب کند، باید میفرمود: من کنت نبیه فعلی إمامه. شخصی به او گفت: اگر ما 10 روایت بیاوریم که پیامبر اکرم (ص) فرموده باشد: علی إمام المتقین، إمام البررة. قبول میکنی؟ گفت: بیاورید. سپس گفت: نه، این امام، یعنی امام جماعت و پیشنماز و … . پیامبر اکرم (ص) باید بفرماید: حضرت علی (ع) خلیفه من است. گفتم: 10 حدیث صحیح السند میآورم که پیامبر اکرم (ص) فرموده است: حضرت علی (ع) خلیفه من است. گفت: منظور از آن این بود که خلیفه و جانشین من در خانواده من است. باید بفرماید: حضرت علی (ع) وصی من است. گفتم: من 50 روایت صحیح میآورم که پیامبر اکرم (ص) فرموده است: حضرت علی (ع) وصی من است. شما چه میخواهید؟ بگوید تا من هم همان را بیاورم. عاقبت شروع کرد به فحاشی کردن. شما هر عبارتی را که بخواهید پیامبر اکرم (ص) درباره امیر المؤمنین (ع) نگفته باشد، پیامبر اکرم (ص) فرموده است. معمولا واژههایی وارد فرهنگ لغت میشود که فرهنگ برای مردم شده باشد. مادامی که یک لغت، جزء فرهنگ عمومی مردم نشده باشد، وارد کتابهای لغت نمیشود. شما کلمه وصی را در کتابهای لغت اهل سنت ببینید. در کتاب تاج العروس زبیدی و صحاح اللغة جوهری و لسان العرب ابن منظور، یکی از القاب حضرت علی (ع) که در زمان پیامبر اکرم (ص) به آن شهرت داشت، الوصی بوده است. آیا از این روشنتر و واضحتر؟! اگر آنها خودشان را به تغافل زدهاند و تمام این مسائل را توجیه میکنند، به ما چه؟ این لقب وصی از کجا آمده است؟ آیا ائمه (ع) گذاشتهاند یا ملائکه یا یهودیان یا مسیحیان؟ یا اینکه این کلمه، برگرفته از روایات متعددی بود که توسط نبی مکرم (ص) استعمال میشد. با این تلاشهایی که نبی مکرم (ص) در غدیر خم داشت، یک دفعه آیه نازل میشود: یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ آنچه که مأمور بودی حضرت علی (ع) را در یک مجمع عمومی به عنوان خلیفه و جانشین معرفی کنی، معرفی کن و اگر معرفی نکنی، رسالت تو ناتمام است. لذا میبینیم که در یک مجمع بزرگ و بینظیر آن روز ـ که ابن حجر هیثمی میگوید حداقل 90 هزار نفر تخمین زده شده و حداکثر 124 هزار نفر بودند در 3 شبانه روز در برابر گرمای سوزان، نبی مکرم (ص) مردم را نگه داشته و میگوید که من در آیندهای نزدیک، ندای پروردگار را لبیک خواهم گفت و نزد او می روم و در میان مردم، حضرت علی (ع) را تاجگذاری کرد و مردم بیعت کردند و پیشاپیش مردم، ابوبکر و عمر به حضرت علی (ع) تبریک گفتند: بخ بخ لک یا بن أبی طالب! أصبحت مولای و مولى کل مؤمن و مؤمنة. علامه امینی (ره) از 62 کتاب از کتابهای اهل سنت، این مطلب را آورده است. بر فرض که 50 کتاب، غیر معتبر و ضعیف هستند، ولی 12 کتاب معتبر هستند. این، اولین سفری بود که نبی مکرم (ص) تمام همسران خودش را به سفر برد؛ ولی در سایر سفرها، عایشه میگوید که پیامبر اکرم (ص) بین همسران خود، قرعه میانداخت. در روز سوم، در یک خیمهای، یک ظرف آب بود که حضرت علی (ع) دست خود را داخل آب قرار داده بود و زنان پیامبر اکرم (ص) و سایر زنان، دست خود را به عنوان بیعت، داخل آب کردند. آیا از این واضحتر و روشنتر؟! اما دشمنان به دنبال این بودند که تمام زحمات پیامبر اکرم (ص) را به نوعی هدر دهند. فخر رازی میگوید: حضرت علی (ع) در حجة الوداع نبوده است و این قضیه را شیعیان ساختهاند. ایشان در یمن بود. ما، در سال گذشته این را بحث کردیم که شاید حدود 12 نفر از شخصیتهای برجسته اهل سنت مانند هیثمی، میگویند: اشتباه میکنند کسانی که میگویند حضرت علی (علیه السلام) در حجة الوداع نبوده است. حضرت علی (ع) از یمن آمد و وقتی قربانیهایی که نبی مکرم (ص) در منا ذبح فرمودند، حضرت علی (ع) با خودش از یمن آورده بود. صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن ابن ماجه و سنن ابی داود هم این مطلب را گفتهاند. گاهی میگویند که روایت صحیح نیست. آقای مُقبلی میگوید: اگر بنا باشد حدیث غدیر صحیح نباشد، پس ما در اسلام یک حدیث صحیح هم نداریم. در این جزوهای که در دست ماست، برای بیاثر کردن غدیر، نهایت تلاش شده است که شبههای را مطرح کنند و در اختیار جوانان ما قرار دهند. میگویند: میدانید قضیه حدیث غدیر چیست؟ حضرت علی (ع) به یمن رفته بود برای جمع آوری بیت المال. تعدادی از لشکریان، در بیت المال تصرف کردند و حضرت علی (ع) عصبانی و ناراحت شد که چرا در بیت المال تصرف کردید و شترها را سوار شدید و لباسها را به تن کردهاید؟ اینها باید برود به مدینه و داخل بیت المال قرار گیرد و پیامبر اکرم (ص) تقسیم کند و اگر سهمی برای شما بود، شما مجاز هستید که در سهم خودتان تصرف کنید. این برای عموم مسلمانان است. این سختگیری امیر المؤمنین (ع) باعث شد که وقتی سپاه یمن خدمت نبی مکرم (ص) آمدند، از حضرت علی (ع) شکایت کردند. برای اینکه پیامبر اکرم (ص) این ناراحتی و کدورتی را که نسبت به حضرت علی (ع) داشتند را از دل سپاه یمن بیرون کند، آمد در غدیر خم فرمود: من کنت مولاه، فعلی مولاه. علی، آدم خوبی است و هر کس که مرا دوست دارد، علی را هم دوست داشته باشد.قضیه حدیث غدیر، یک قضیه شخصی بود و برای از بین بردن کدورتها از دل صحابه بود. |
ماه مهمانی خدانزدیک است.ماهی که اوگناه کارهارامیبخشه واسیران راازادمیکنه وحاجتمندان راحاجت روا.اگه گناه کاری یااسیری یاحاجتمندی دراین مهمانی خداشریک شو
« پاداش روزه در گرما»
امام صادق (ع) می فرماید:
هر که یک روز در گرما روزه بگیرد و تشنه بماند ، خداون تعالی هزار فرشته بر او می گمارد که صورتش را مسح کنند و یه او مژده دهند ، چون افطار کند ، خدای عزوجل فرماید: چقدر تو خوشبویی ، ای فرشتگان من !گواه باشید که او را آمرزیدم.
امام کاظم (ع) فرمودند:
هنگام ظهر بخوابید ، زیرا خداوند در خواب به روزه داران آب و غذا می خوراند.
امام صادق (ع) فرمودند:
افطار کردن با آب ، گناهان را از دل می شوید.
زندگی نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
زندگی نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
بیوگرافی و زندگی نامه رهبر انقلاب
زندگی نامه رهبر انقلاب
رهبر انقلاب
زندگی نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران حضرت آیت الله العظمی خامنه ای
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید علی خامنه ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه ای، در روز ۲۴ تیرماه ۱۳۱۸ برابر با ۲۸صفر ۱۳۵۸ قمری در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگی سید جواد خامنه ای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینی، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معنای عمیق قناعت و ساده زیستی را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید علی خامنه ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه ای، در روز ۲۴تیرماه ۱۳۱۸ برابر با ۲۸ صفر ۱۳۵۸ قمری در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگی سید جواد خامنه ای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینی، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معنای عمیق قناعت و ساده زیستی را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید علی خامنه ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه ای، در روز ۲۴ تیرماه ۱۳۱۸ برابر با ۲۸ صفر ۱۳۵۸ قمری در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگی سید جواد خامنه ای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینی، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معنای عمیق قناعت و ساده زیستی را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.
رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره های زندگی خود از وضع و حال زندگی خانواده شان چنین می گویند:
«پدرم روحانی معروفی بود، امّا خیلی پارسا و گوشه گیر… زندگی ما به سختی می گذشت. من یادم هست شب هایی اتفاق می افتاد که در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت برای ما شام تهیّه می کرد و… آن شام هم نان و کشمش بود.»
امّا خانه ای را که خانواده سیّد جواد در آن زندگی می کردند، رهبر انقلاب چنین توصیف می کنند:
«منزل پدری من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگی من، یک خانه ۶۰ـ ۷۰ متری در محّله فقیر نشین مشهد بود که فقط یک اتاق داشت و یک زیر زمین تاریک و خفه ای! هنگامی که برای پدرم میهمان می آمد (و معمولاً پدر بنا بر این که روحانی و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین می رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه ای که به پدر ارادتی داشتند، زمین کوچکی را کنار این منزل خریده به آن اضافه کردند و ما دارای سه اتاق شدیم.»
رهبرانقلاب از دوران کودکی در خانواده ای فقیر امّا روحانی و روحانی پرور و پاک و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگی به همراه برادر بزرگش سید محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامی «دارالتعّلیم دیانتی» ثبت نام کردند و این دو دوران تحصیل ابتدایی را در آن مدرسه گذراندند.
در حوزه علمیه
ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت می گویند: «عامل و موجب اصلی در انتخاب این راه نورانی روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبی ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطی»، «مغنی» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت می کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقداری را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدی» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزی در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمی در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسی» خواندند.
در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنه ای که از هیجده سالگی در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمی میلانی شروع کرده بودند. در سال ۱۳۳۶ به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهای خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی، سید یحیی یزدی، و میرزا حسن بجنوردی، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولی پدر موافقت نکرد. پس از مدّتی ایشان به مشهد باز گشتند.
در حوزه علمیه قم
آیت الله خامنه ای از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی، شیخ مرتضی حائری یزدی وعلـّامه طباطبائی استفاده کردند. در سال ۱۳۴۳، از مکاتباتی که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه ای به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد می گویند:
«به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است که ناشی از همان بّری «نیکی» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه ای بر سر این دو راهی، راه درست را انتخاب کردند. بعضی از اساتید و آشنایان افسوس می خوردند که چرا ایشان به این زودی حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر می ماندند در آینده چنین و چنان می شدند!… امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهی برای ایشان سر نوشتی دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا کسی تصّور می کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد ۲۵ ساله، که برای رضای خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد می رفت، ۲۵ سال بعد، به مقام والای ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمی تحصیلات فقهی و اصول خود را تا سال ۱۳۴۷ در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانی ادامه دادند. همچنین ازسال ۱۳۴۳ که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینی به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز می پرداختند.
مبارزات سیاسی
آیت الله خامنه ای به گفته خویش «از شاگردان فقهی، اصولی، سیاسی و انقلابی امام خمینی (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه های سیاسی و مبارزاتی و دشمنی با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبی نوّاب صفوی» در ذهن ایشان زده است، هنگامیکه نوّاب صفوی با عدّه ای از فدائیان اسلام در سال ۳۱ به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانی پر هیجان و بیدار کننده ای در موضوع احیای اسلام و حاکمیت احکام الهی، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسی و دروغگویی آنان به ملـّت ایران، ایراد کردند. آیت الله خامنه ای آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان می گویند: «همان وقت جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نوّاب صفوی در من به وجود آمده و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».
همراه با نهضت امام خمینی (قدس سره)
آیت الله خامنه ای از سال ۱۳۴۱ که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابی واعتراض آمیز امام خمینی علیه سیاستهای ضد اسلامی و آمریکا پسند محمد رضا شاه پهلوی، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسی شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب های فراوان و شکنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه کردند و در این مسیر ازهیچ خطری نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال ۱۳۸۳ از سوی امام خمینی (قدس سره) مأموریت یافتند که پیام ایشان را به آیت الله میلانی و علمای خراسان در خصوص چگونگی برنامه های تبلیغاتی روحانیون در ماه محرّم و افشاگری علیه سیاست های آمریکایی شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز برای تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستای پیام امام خمینی، به تبلیغ و افشاگری علیه رژیم پهلوی و آمریکا پرداختند. بدین خاطر در ۹ محرّم «۱۲ خرداد ۱۳۴۲» دستگیر و یک شب بازداشت شدند و فردای آن به شرط اینکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین ۱۵خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامی دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شکنجه و آزارها زندانی شدند.
دوّمین بازداشت
در بهمن ۱۳۴۲ ـ رمضان ۱۳۸۳ آیت الله خامنه ای با عدّه ای از دوستانشان براساس برنامه حساب شده ای به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانی و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانی ها و افشاگری های پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابی شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابی ایشان در افشاگری سیاستهای شیطانی و آمریکایی رژیم پهلوی، به اوج رسید و ساواک شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادی ـ در زندان قزل قلعه زندانی شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.
سوّمین و چهارمین بازداشت
کلاسهای تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامی ایشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظیر جوانان پرشور و انقلابی مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواک شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال ۱۳۴۵در تهران مخفیانه زندگی می کردند و یک سال بعد ـ ۱۳۴۶ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت های علمی و برگزاری جلسات و تدریس و روشنگری عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواک جهنّمی پهلوی در سال ۱۳۴۹ نیز دستگیر و زندانی گردند.
پنجمین بازداشت
حضرت آیت الله خامنه ای «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواک می نویسد:
«از سال ۴۸ زمینه حرکت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههای جاری رژیم پیشین نیز نسبت به من، که به قرائن دریافته بودند چنین جریانی نمی تواند با افرادی از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال ۵۰ مجدّداً و برای پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهای خشونت آمیز ساواک در زندان آشکارا نشان می داد که دستگاه از پیوستن جریان های مبارزه مسلـّحانه به کانون های تفـّکر اسلامی به شدّت بیمناک است و نمی تواند بپذیرد که فعالیّـت های فکری و تبلیغاتی من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به کنار است. پس از آزادی، دایره درسهای عمومی تفسیر و کلاسهای مخفی ایدئولوژی و… گسترش بیشتری پیدا کرد».
بازداشت ششم
در بین سالهای ۱۳۵۰ـ۱۳۵۳ درسهای تفسیر و ایدئولوژی آیت الله خامنه ای در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشکیل میشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابی و معتقد را به این سه مرکز می کشاند و با تفکّرات اصیل اسلامی آشنا می ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـری برخوردار بود و در جزوه های پلی کپی شده تحت عنوان: «پرتوی از نهج البلاغه» تکثیر و دست به دست می گشت. طلـّاب جوان و انقلابی که درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان می آموختند، با عزیمت به شهرهای دور و نزدیکِ ایران، افکار مردم را با آن حقایق نورانی آشنا و زمینه را برای انقلاب بزرگ اسلامی آماده می ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد که در دی ماه ۱۳۵۳ ساواک بی رحمانه به خانه آیت الله خامنه ای در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیاری از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط کنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز ۱۳۵۴ در زندان کمیته مشترک شهربانی زندان بودند. در این مدت در سلولی با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختی هایی که ایشان در این بازداشت تحمّل کردند، به تعبیر خودشان «فقط برای آنان
که آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادی از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش های علمی و تحقیقی و انقلابی ادامه داشت. البته دیگر امکان تشکیل کلاسهای سابق را به ایشان ندادند.
در تبعید
رژیم جنایتکار پهلوی در اواخر سال ۱۳۵۶، آیت الله خامنه ای را دستگیر و برای مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید کرد. در اواسط سال ۱۳۵۷ با اوجگیری مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابی ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمی علیه رژیم سفـّاک پهلوی قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختی و تلخی، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنی پیروزی انقلاب کبیر اسلامی ایران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوی، و برقراری حاکمیت اسلام در این سرزمین را دیدند.
در آستانه پیروزی
درآستانه پیروزی انقلاب اسلامی، پیش از بازگشت امام خمینی از پاریس به تهران، «شورای انقلاب اسلامی» با شرکت افراد و شخصیت های مبارزی همچون شهید مطهری، شهید بهشتی، هاشمی رفسنجانی و… از سوی امام خمینی در ایران تشکیل گردید، آیت الله خامنه ای نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهری «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر کبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.
پس از پیروزی
آیت الله خامنه ای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت های ارزشمند اسلامی و در جهت نزدیکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامی پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بی نظیر و بسیار مهّم بودند که در این مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها می پردازیم:
۱) پایه گذاری «حزب جمهوری اسلامی» با همکاری و همفکری علمای مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتی، شهید باهنر، هاشمی رفسنجانی و… دراسفند ۱۳۵۷.
۲) معاونت وزارت دفاع در سال ۱۳۵۸.
۳) سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ۱۳۵۸.
۴) امام جمعه تهران، ۱۳۵۸.
۵) نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شورای عالی دفاع ، ۱۳۵۹.
۶) نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، ۱۳۵۸.
۷) حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه های دفاع مقدس، در سال ۱۳۵۹با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهای ایران؛ با تجهیزات و تحریکات قدرت های شیطانی و بزرگ ازجمله آمریکا و شوروی سابق.
۸) ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران.
۹) ریاست جمهوری؛ به دنبال شهادت محمد علی رجایی دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه ای در مهر ماه ۱۳۶۰ با کسب بیش از شانزده میلیون رأی مردمی و حکم تنفیذ امام خمینی (قدس سره) به مقام ریاست جمهوری ایران اسلامی برگزیده شدند. همچنین از سال ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۸ برای دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.
۱۰) ریاست شورای انقلاب فرهنگ، ۱۳۶۰.
۱۱) ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۶۶.
۱۲) ریاست شورای بازنگری قانون اساسی، ۱۳۶۸.
۱۳) رهبری و ولایت امّت، که از سال ۱۳۶۸، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبیرانقلاب امام خمینی (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبری به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک.
از:ارژنگ امیر فضلی
حکایتی ازجناب مولوی
حکایتی ازجناب مولوی
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می
گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز
فراهم میکرد.
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.
پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :
من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است !پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود…
<a href="http://axgig.com/"><img src="http://axgig.com/images/29834412296432205536.jpg” border="0″ alt="AxGiG,عکس گیگ پایگاه آپلود عکس ویژه وبلاگنویسان” /></a>
نتيجه گيري مولانا از بيان اين حكايت:
تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه
بنده ونماز
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده
او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد
اقای قرائتی
ایاسکوت واجبه یاجایزیاحرام؟
این تصاویردل شمارابه دردمیاره بااینکه عکسنندپس ادم ها وکودکانیکه این هارالمس کردن چی میکشن؟
به کجاداریم میریم که درمقابل این اعمال ساکتیم ایااینه روشه پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم ایااین الگوی رفتاری رابه ماسفارش کردن ایاسکوت واجبه یاجایزیاحرام؟
ارزش واقعی انسان
ارزش واقعی انسان
برخی از جامعه شناسان برتر دنیا در دانمارک جمع شده بودند تا پیرامون موضوع مهمی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: “ارزش واقعی انسان به چیست” برای سنجش ارزش بسیاری از موجودات، معیار خاصی داریم. مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیت آن است. معیار ارزش پول پشتوانه آن است؛ اما معیار ارزش انسان ها در چیست. هر کدام از جامعه شناسان، سخنانی گفته و معیارهای خاصی ارائه دادند. هنگامی که نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می ورزد. کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است، در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است. کسی که عشقش ماشین است، ارزشش به همان میزان است. اما کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناسان سخنان مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پا ایستادند و کف زدند. هنگامی که تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان، این کلام از من نبوده، بلکه از شخصی به نام علی (علیه السلام) است. آن حضرت در نهج البلاغه می فرماید: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُه»"ارزش هر انسانی به اندازه چیزی است که دوست می دارد” وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانه احترام به وجود مقدس أمیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند. حضرت علامه در ادامه می گفتند: عشق حلال به این است که انسان (مثلاً) عاشق پنجاه میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: «آی پنجاه میلیونی! » چقدر بدش می آید؟ در واقع می فهمد که این حرف توهین در حق اوست. حالا که تکلیف عشق حلال اما دنیوی معلوم شد، ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد، چقدر پست و بی ارزش است! از خاطرات از علامه محمد تقی جعفری
توجیه بی دلیل برخی گناهان
کارنامه دنیاواخرت پایه اول عذاب ورحمت
الله
شهادت امام نقی علیه السلام
شهادت امام هادی النقی علیهالسلام برتمامی شیعیان تسلیت باد.
چگونگی سلام امام زمتن علیه السلام
چگونگی سلام امام زمتن علیه السلام مردی خدمت امام صادق علیه السلام رسید وپرسید ایامیشودبه حضرت قائم علیه السلام بالفظ امیرالمومین سلام کرد؟ حضرت فرمودند:نه این اسمی است که مخصوص علی علیه السلام است که خداوندهیچ کس رابه این نام نخوانده .نه قبل ونه بعدایشان ان مردگفت :پس چگونه به حضرت قائم سلام کنم ؟ حضرت فرمودمیگویی: السلام علیک یابقیه الله سپس این ایه راقرائت فرمودند: بقیه الله خیرلکم ان کنتم مومنین
120علامت اخرالزمان
tr"> 120
:
1. آنگاه كه ديدي حق مرده و اهل حق از ميان رفتند.
2.و ديدي كه ستم همه جا را گرفته است.
3.و ديدي كه قرآن فرسوده شده و بدعتهايي از روي هوا و هوس در مفاهيم آن آمده است.
4.و ديدي كه دين بي محتوا شده، همانند ظرفي كه آن را واژگون نمايند.
5.و ديدي كه اهل باطل بر اهل حق بزرگي جويند.
6.و ديدي كه شر آشكار است و از آن نهي نهي شود و هر كه كار زشت انجام دهد معذورش دارند.
7.و ديدي كه فسق اشكار گرديده و مردان به مردان و زنان به زنان اكنفا كتتد.
8.و ديدي كه شخص مؤمن سكوت اختيار كند و سخنش را نپذيرند.
9.و ديدي كه شخص فاسق دروغ گويد و كسي دروغ و افترايش را بر او باز نگرداند.
10.و ديدي كه بچه كوچك مرد بزرگ را خوار شمارد.
11.و ديدي كه پيوند خويشاوندي بريده شد.
12.و ديدي كه هركه را بكار بد بستايند خوشحال گردد و سخن گوينده را به خودش باز نگرداند.
13.و ديدي كه پسر بچه همان كند كه زنان كنند.
14.و ديدي كه زنان با زنان تزويج كنند.
15.و ديدي كه مداحي و چاپلوسي فراوان شده.
16.و ديدي كه مرد مال خود را در غير راه خدا خرج كند و كسي از او جلوگيري نكند.
17.و ديدي كه چون شخص مؤمني را ببينند، از كوشش و تلاش او به خدا پناه برند.
18.و ديدي كه همسايه، همسايه خود را اذيت كند و مانعي براي او در اين كار نباشد.
19.و ديدي كه كافر خوشحال است از آنچه در مؤمن مي بيند و شاد است از اينكه در روي زمين فساد و تباهي بيند.
20.و ديدي كه آشكارا شراب بنوشند و براي نوشيدنش گرد هم آيند.
21.و ديدي كه امر به معروف كننده خوار است.
22.و ديدي كه فاسق در آنچه خدا دوست ندارد نيرومند و ستوده است.
23.و ديدي كه اهل قرآن و هر آنكه آن را دوست دارد خوار استو
24.و ديدي كه راه خير بسته شده و راه شر مورد توجه قرار گرفته است.
25.و ديدي كه خانه كعبه تعطيل شده و دستور به ترك آن دهند.
26.و ديدي كه مرد به زبان گويد آن چه را عمل نكند.
27.و ديدي كه مردان خود را براي استفاده مردان فربه كنند، و زنان براي زنان.
28.و ديدي كه زندگي مرد از پس او اداره مي شود و زندگي زن از فرج او.
29.و ديدي كه زنان مانند مردان براي خود انجمنها ترتيب دهند.
30.و ديدي كه در ميان فرزندان عباس كارهاي زنانگي آشكار شد… و ديدي كه پولدار عزيزتر از مؤمن باشد و ربا آشكار شود و بر آن سرزنش نشود.
31.و ديدي كه زن براي نكاح مردان با شوهر خود همكاري كند.
32.و ديدي كه بيشتر مردم و بهترين خانه ها آن ها باشند كه به زنان در هرزگي كمك كنند.
33.و ديدي كه مؤمن به خاطر ايمانش غمناك و خوار گردد.
34.و ديدي كه بدعت و زنا آشكار گردد.
35.و ديدي كه مردم به شهادت ناحق اعتماد كنند.
36.و ديدي كه حلال تحريم شود و حرام مجاز.
37.و ديدي كه دستورات ديني طبق تمايلات اشخاص تفسير گردد.
38.و ديدي كه مردم چنان در ارتكاب گناه جري شده اند كه منتظر رسيدن شب نيستند.
39.و ديدي كه مؤمن نتواند كار بد را نكوهش كند جز با قلب.
40.و ديدي كه مال كلان در راه غضب الهي خرج شود.
41.و ديدي كه زمامداران به كافران نزديك شوند و از نيكان دوري گزينند.
42.و ديدي كه واليان در داوري رشوه گيرند.
43.و ديدي كه پستهاي حساس دولتي به مزايده گذارده شود.
44.و ديدي كه مردم با محارم خود نزديكي كنند.
45.و ديدي كه به حرف تهمت و سوء ظن مردم را بكشند.
46.و ديدي كه مرد به خاطر آميزش با زنان مورد سرزنش قرار گيرد.(همجنس بازي رواج مي يابد)
47.و ديدي كه مرد از كسب زنش از هرزگي نان مي خورد و آن را مي داند و به آن تن در ميدهد.
48.و ديدي كه زن بر مرد خود مسلط مي شود و كاري را كه مرد نمي خواهد انجام مي دهد و به شوهر خود خرجي مي دهد.
49.و ديدي كه مرد، زن و كنيزش را كرايه مي دهد و به خوراك و پوشيدني پستي تن در مي دهد.
50.و ديدي كه سوگند هاي بناحق بنام خدا بسيار گردد.
51.و ديدي كه قمار آشكار گردد.
52.و ديدي كه شراب را بدون مانع علنا بفروشند.
53.و ديدي كه زنان مسلمان خود را در اختيار كافران مي گذارند.
54.و ديدي كه لهو لعب آشكار گشت و كسي كه از كنار آن عبور مي كند از آن جلو گيري نكند.
55.و ديدي كه مردم شريف را خوار كند كسي كه مردم از تسلطش ترس دارند.
56.و ديدي كه نزديكترين مردم به فرمانروايان كسي است كه به دشنام گويي ما خانواده ستايش شود.
57.و ديدي كه هر كس ما را دوست دارد دروغگويش دانند و شهادت او را نپذيرند.
58.و ديدي كه برسر گفتن حرف زور و ناحق مردم با يكديگر رقابت كنند.
59.و ديدي كه شنيدن قرآن كريم بر مردم سنگين و گران آيد و در عوض شنيدن سخنان با طل براي مردم آسان است.
60.و ديدي كه همسايه همسايه را گرامي مي دارد از ترس زبانش.
61.و ديدي كه حدود خدا تعطيل شده و در آن طبق دلخواه خود عمل كنند.
62.و ديدي كه مساجد طلا كاري شده.
63.و ديدي كه راستگو ترين مردم پيش آنان ، مفتريان دروغگو مي باشند.
64.و ديدي كه شر و سخن چيني آشكار گردد.
65.و ديدي كه ستمكاري شيوع يافته.
66.و ديدي كه غيبت را سخن نمكين مي شمارند و مردم همديگر را بدان مژده دهند.
67.و ديدي كه براي غير خدا به حج و جهاد روند.
68.و ديدي كه سلطان به خاطر كافر مؤمن را خوار گرداند.
69.و ديدي كه خرابي و ويراني بيش از عمران و آبادي است.
70.و ديدي كه زندگي مرد از كم فروشي اداره مي شود.
71.و ديدي كه خونريزي را آسان مي شمارند.
72.و ديدي كه مرد براي غرض دنيايي، رياست مي طلبد و خود را به بد زباني مشهور مي سازد تا از او بترسند و كارها به او واگذارند.
73.و ديدي كه نماز را سبك شمارند.
74.و ديدي كه مرد مال بسيار دارد ولي از وقتي كه آن را پيدا كرده، زكات آن رن نپرداخته است.
75.و ديدي كه قبر مردها را بشكافند و آنها را بيازارند و كفنهايشان را بفروشند.
76.و ديدي كه آشوب بسيار است.
77.و ديدي كه مرد روز خود را به نشئه بسر برد و شب را به مستي صبح كند و به وضعي كه مردم درآنند اهميت ندهد.
78.و ديدي كه با حيوانات عمل زشت انجام مي دهند.
79.و ديدي كه حيوانات همديگر را بدرند.
80.و ديدي كه مرد به مصلي رود ولي چون برمي گردد جامه به تن ندارد.
81.و ديدي كه دل مرد سخت و چشمانشان خشك و ياد خدا بر آنان سنگين آيد.
82.و ديدي كه كسبهاي حرام شيوع يافته و بر سر آن رقابت كنند.
83.و ديدي كه نماز خوان براي ريا و خود نمايي نماز مي خواند.
84.و ديدي كه فقيه براي غير دين فقه مي آموزد و دنيا و رياست طلب مي كند.
85.و ديدي كه مردم دور كسي را گرفته اند كه قدرت دارد.
86.و ديدي كه هر كسي روزي حلال مي جويد مورد سرزنش قرار مي گيرد و جوينده حرام مورد ستايش و تعظيم.
87.و ديدي كه در مكه و مدينه كارهايي مي كنند كه خداوند دوست ندارد و كسي هم نيست كه مانع شود و هيچ كس آنها را از اين اعمال زشت باز نمي دارد.
88.و ديدي كه آلت لهو و لعب در مكه و مدينه آشكار مي گردد.
89.و ديدي كه اگر كسي سخن حق مي گويد و امر به معروف و نهي از منكر مي كند ديگران او را نصيحت كنند و بگويند: اين كاربر تو لازم نيست.
90.و ديدي كه مردم به همديگر نگاه مي كنند و به مردم بدكار اقتدا نمايند.
91.و ديدي كه راه خير به كلي خالي است و كسي از آن راه نمي رود.
92.و ديدي كه مرده را به مسخره مي گيرند و كسي براي مرگ او غمگين نشود.
93.و ديدي كه هر سال بدعت و شرارت بيشتر مي شود.
94.و ديدي كه مردم و انجمنها پيروي مگر از توانگران.
95.و ديدي كه به فقير چيزي بدهند درحاليكه به او بخندند و براي غير خدا به او ترحم نمايند.
96.و ديدي كه نشانه هاي آسماني پديد آيد ولي كسي از آن هراس نكند.
97.و ديدي كه مردم در حضور جمع همانند بهائم مرتكب عمل جنسي شوند و هيچ كس از ترس، كار زشت را انكار نكند.
98.و ديدي كه مردم در غير اطاعت خدا زياده خرج كنند ولي در مورد اطاعت خدا از كم هم دريغ كنند.
99.و ديدي كه بي احترامي به پدر و مادر آشكار گردد و مقام آنها را سبك شمارند و حال آنها در پيش فرزند از همه بدتر باشد.
100.و ديدي كه زنها بر حكومت غالب گشته و پستهاي حساس را قبضه كنند و كاري پيش نرود جز آنچه طبق دلخواه آنان باشد.
101.و ديدي كه پسر به پدر خود افترا زند و به پدر و مادر خود نفرين كند و از مرگشان خوشحال گردد.
102.و ديدي كه اگر روزي بر مردي بگذرد و در آن روز گناهي بزرگ مرتكب نشده باشد مانند هرزگي يا كم فروشي و يا انجام كار حرام يا ميخوارگي ، آن روز گرفته و غمگين است و خيال مي كند كه روزش به هدر رفته و عمرش در آن روز بيخود تلف شده است.
103.و ديدي كه سلطان مداد غذايي را احتكار مي كند.
104.و ديدي كه حق خويشاوندان پيامبر (خمس) بنا حق تقسيم شود و بدان قمار بازي كنند و ميخوارگي نمايند.
105.و ديدي كه با شراب مداوا كنند و براي بيمار نسخه نمايند و بدان بهبودي جويند.
106.و ديدي كه مردم در مورد ترك امر به معروف و نهي از منكر بي عقيدگي بدان يكسان شوند.
107.و ديدي كه منافقان و اهل نفاق سر و صدايي دارند و اهل حق بي سر و صدا و خاموشند.
108. و ديدي كه براي اذان گفتن و نماز خواندن مزد بگيرند.
109.و ديدي كه مسجدها پر است از كسانيكه ترس از خدا ندارند و براي غيبت و خوردن گوشت اهل حق به مسجد آيند و در مساجد از شراب مست كننده توصيف كنند.
110.و ديدي كه شخص مست از خرد تهي گشته و بر مردم پيش نمازي كند و به مستي او ايراد نگيرند و چون مست گردد گراميش دارند.
111. و ديدي كه هر كه مال يتيمان بخورد به شايستگي او را بستايند.
112.و ديدي كه قضات به خلاف دستور خدا داوري كنند.
113.و ديدي كه زمامداران از روي طمع خيانتكاران را امين خود سازند.
114.و ديدي كه ميراث حق را فرمانروايان بدست افراد بدكار و بي باك نسبت به خدا داده اند، از آنها حق حساب بگيرند و جلوي آنها را رها سازند تا هرچه خواهند انجام دهند.
115.و ديدي كه بر فراز منبر ها مردم را به پرهيزكاري دستور دهند ولي خود گوينده به دستورش عمل نكند.
116.و ديدي كه وقت نماز را سبك شمارند.
117.و ديدي كه صدقه به وساطت ديگران به اهل آن دهند و بخاطر رضاي خدا ندهند، بلكه روي درخواست مردم و اصرار آنها بپردازند.
118.و ديدي كه تمام هم و غم مردم شكم و عورتشان است و باكي ندارند كه چه بخورند و با چه آميزش كنند.
119.و ديدي كه دنيا به آنها روي آورده است.
120.و ديدي كه نشانه هاي حق مندرس گشته است.
در چنين موقعي مواظب خود باش و نجات خود را از خداوند بخواه.
منابع:
-روضه كافي ،”مرحوم كليني"،حديث 7
-بحار الانوار،"علامه مجلسي"،ج 52 ، صص 254-260.
-ترجمه روايت برگرفته از كتاب “عدل منتظر"، گفتار هفتم، نوشته"داود الهامي"ص170
سیمای قران دریک ایه
کتاب انزلنا الیک مبارک لیدبرواایاته ولیتذکرالواالباب
این کتاب مبارکی است که به سوی توفرستادم تادرایات ان تدبرکنندوخردمندان پندگیرند.
سیمای قران دراین ایه ترسیم شده است:
1)متن ان نوشته شده است.کتاب2)ازسزچشمه وحی وعلم بی نهایت الهی است:انزلناه3)گیرنده ان شخص معصوم است.الیک4)محتوایش پربرکت.مبارک5)هدف ازنزول تدبردران است.لیدبروا6)علم واگاهی به نکات ومعارف ان مقدمه حرکت معنوی وقرب به خداونداست.لیتذکر7)کسانی این توفیق راخواهندداشت که خردمندباشنداولواالبابعنایت خدوندبه پیامبراکرم(صل الله علیه واله)
عنایات خدابه به پیامبر
انااعطیناک الکوثر
همانا مابه توخیرکثیردادیم
دراین سوره سه جمله ای پنج بارشخص پیامبراکرم {صل الله علیه واله}موردخطاب قرارگرفته است.
زیراعلاوه برضمیرک اعطیناک درخطاب صل ولربک دوبارودرعبارت انحروشانئک نیزدوبارپیامبرمخاطب است.
{اعطیناک.فصل.لربک.انحر.شانئک.}
درسراسرقران 240بارخداوندبه پیامبرش میفرمایند:ربک:باانکه اوپروردگترتمام هستی .ربکل شی:وپروردگارهمه مردم است.رب الناس :ولی ازمیان واژه های رب کلمه ربک بیش ازهمه به کاررفته واین نشانه ان است که خداوندبرپیامبرش عنایت خاصی دارد.
چنانچه نمونه این عنایت ویژه رادرایات دیگرنیزمشاهده میکنیم مثلاخداوندنام اعضاوجوارح پیامبررادرقران مطرح کرده است.
چهره ات:وجهک
زبانت:لسانک
چشمانت:عینیک
گردنت:عنقک
دستانت:یدک
صدرک:سینه ات
کمرت:ظهرک
چای زندگی
زندگي مثل
چاي است
گروهى از فارغ التحصيلان قديمى يک دانشگاه که همگى در حرفه خودآد م هاى موفقى شده بودند، با همديگر به ملاقات يکى از استادان قديمى خود رفتند. پس از خوش و بش اوليه،هر کدام از آنها در مورد کار خود توضيح مي داد و همگى از استرس زياد در کار و زندگى شکايت مي کردند.
استاد به آشپزخانه رفت و با يک کترى
بزرگ چاى و انواع و اقسام
فنجان گوناگون، از پلاستيکى
و بلور و کريستال گرفته تا سفالى و
چينى و کاغذى(يکبار مصرف) بازگشت
و مهمانانش را به چاى دعوت کرد و از
آنها خواست که خودشان زحمت
چاى ريختن براى خودشان را بکشند
پس از آن که تمام دانشجويان قديمى استاد براى خودشان چاى ريختند و صحبت ها از سر گرفته شد،
استاد گفت: «اگر توجه کرده باشيد، تمام فنجان هاى قشنگ و گران قيمت برداشته شده و فنجان هاى
دم دستى و ارزان قيمت، داخل سينى برجاى مانده اند
شما هر کدام بهترين چيزها را براى خودتان
مي خواهيد و اين از نظر شما امرى کاملاً طبيعى
است، امّا منشاء مشکلات و استرس هاى شما هم
همين است. مطمئن باشيدکه فنجان به خودى
خود تاثيرى بر کيفيت چاى ندارد. بلکه برعکس،
در بعضى موارد يک فنجان گران قيمت و لوکس
ممکن است کيفيت چايى که در آن است را از
ديد ما پنهان کند
چيزى که همه شما واقعاً مى خواستيد يک چاى
خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما
ناخودآگاه به سراغ بهترين فنجان ها رفتيد و
سپس به فنجان هاى يکديگر نگاه مى کرديد.
زندگى هم مثل همين چاى است.
کار، خانه، ماشين، پول، موقعيت اجتماعى و ….
در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها،
“نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. “
چيزى که همه شما واقعاً مى خواستيد يک چاى
خوش عطر و خوش طعم بود، نه فنجان. امّا شما
ناخودآگاه به سراغ بهترين فنجان ها رفتيد و
سپس به فنجان هاى يکديگر نگاه مى کرديد.
زندگى هم مثل همين چاى است.
کار، خانه، ماشين، پول، موقعيت اجتماعى و ….
در حکم فنجان ها هستند. مورد مصرف آنها،
“نگهدارى و دربرگرفتن زندگى است. “
نوع فنجاني که ما داشته باشيم،
نه کيفيت چاى را مشخص مي کند و نه آن را تغيير مي دهد.
امّا ما گاهى صرفاً با تمرکز بر روى فنجان،
از چايى که خداوند براى ما
درطبيعت فراهم کرده است لذت نمي بريم
خداوند چاى را به ما ارزانى داشته نه فنجان را
از چايتان لذت ببريد
خوشحال بودن البته به معنى اين که
همه چيز عالى و کامل است نيست
بلکه بدين معنى است
که شما تصميم گرفته ايد آن سوى
زندگی جیره مختصری است
مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثل یک حبه قند
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
عيب و نقص ها را هم ببينيد.»
نمادهای اسکناس یک دلاری
هرچند که نمادها میتوانند تفاسیر مختلفی داشته باشند ولی تلاش شده که اطلاعات زیر ،درباره طراحی و مفهوم بعضی از تصاویر اسکناس یک دلاری براساس نقطه نظرات تاریخی (و در مواردی بر پایه تعابیر ثبت نشده) ارائه شود.
اسکناس یک دلاری با طرح فعلی برای اولین بار در سال ۱۹۵۷ چاپ شد.
براساس اطلاعات وزارت دارایی، همزمان با آغاز رواج شعار «ما به خدا اعتماد داریم» این عبارت را بر روی پول کاغذی درج کردند.
این شعار قبلا روی پول فلزی درج شده بود.
این پول کاغذی در واقع مخلوطی از پنبه و کتان است که فیبرهای بسیار ریز ابریشمی به رنگهای آبی و قرمز در سرتاسر آن پخش شده است. اینها مواد اصلی هستند. همگی ما اسکناس را میشوریم بدون آن که این کار سبب پاره شدن آن شود. در این کاغذ از مخلوط بهخصوصی از جوهر استفاده شده که ما ترکیب آن را نمیدانیم.
این کاغذ بارها با نمادهای مختلف تجدید چاپ شد. سپس طوری آن را خشک کردند تا در برابر آب مقاوم باشد و در عین حال بعد از چاپ ظاهر آراستهای داشته باشد.
اگر شما به روی اسکناس نگاه کنید، مهر وزارت دارایی آمریکا را مشاهده خواهید کرد.
هر چند که ادعاهای بسیاری شده که ترازو نشاندهنده نیاز به یک بودجه تراز شده، است. تراز کردن بودجه ارتباط چندانی با فعالیت وزارت دارایی ندارد. در واقع این کار به عهده مجلس است. وزارت دارایی بر این عقیده است که حالت تراز شده ترازو، ارایه کننده عدالت میباشد. افرادی بر این باورند که در مرکز مهر یک خطکش T شکل نجاری وجود دارد که وسیلهای برای برش یکنواخت است. اما این تصویر در واقع یک درجه نظامی با ۱۳ ستاره پنج پر است که تاکید بر ۱۳ قوم اولیه تشکیل دهنده آمریکا دارد. در قسمت پایین مهر کلیدی است که نماد اقتدار است.
اگر اسکناس را برگردانید دو دایره میبینید. این دو دایره ارایه کننده دو وجه مهر بزرگ آمریکا هستند.
قبل از تعطیلی مجلس آمریکا در تاریخ چهارم جولای ۱۷۷۶، کمیتهای انتخاب شده بود تا مهری برای این کشور تهیه نمایند. اعضای کمیته ۵ نفر بودند که سه نفر از آنها شامل بنیامین فرانکلین، جان آدامز و توماس جفرسون میشد که پیشنویس بیانیه استقلال آمریکا را تهیه کردند.
این ها افراد اولین کمیته به حساب میآمدند. قبل از آن که طرح مهر به تصویب نهایی برسد، دو کمیته دیگر و جمعا ۱۴ نفر و به مدت ۶ سال بر روی آن کار کردند. طرح نهایی که در تاریخ ۱۳ جون ۱۷۸۲ مورد تصویب مجلس قرار گرفت، توسط چارلز تامپسون با سمت منشی به مجلس ارایه شد. وی در این طرح پیشنهادات، مشاوران و هنرمندان هر سه کمیته را لحاظ کرده بود.
اگر به دایره سمت چپ نگاه کنید یک هرم را میبینید.
توجه کنید به صورتی که اطراف آن نورانی است و قسمت غربی آن تیره میباشد. هر چند که هیچ توضیح رسمی برای سایهها وجود ندارد، بعضیها مفهوم آن را این طور تفسیر کردهاند که در آن زمان کشور ما تازه استقلال یافته بود و هنوز شروع به بررسی قسمت غربی نکرده و نیز تصمیمی هم در مورد این که در قبال تمدنهای غربی چه باید کرد، نگرفته بودیم.
قسمت بالایی هرم به صورت کلاه جدا شده است. بدین معنی که کشور ما هنوز تکامل نیافته است. وضعیت ناتمام هرم کاملا آگاهانه طراحی شده بود و چارلز تامپسون در اظهارنظر خود به مجلس درباره نمادشناسی مهر اعلام کرد که هرم دال بر قدرت و طول زمانی آن است. روی سنگ قسمت کلاه مانند هرم یک چشم کامل میبینید که یک نماد قدیمی نشان دهنده الوهیت میباشد.
گروه فرانکلین میخواستند که مهر منعکس کننده مشیت الهی باشد و در این راستا بلاتکلیفی بچههای اسرائیلی را به نمایش بگذارد.
به عقیده جوزف کمبل ،اسطوره سناس معروف، هنگامی که در سطوح پایین هرم قرار دارید،میتوانید این سو یا آن سو باشید.اما هنگامی که به راس میرسید همه نقاط به یکدیگر میرسند و اینجاست که چشم خداوند گشوده میشود.
در بالای هرم یک عبارت لاتین وجود دارد.ANNUIT COEPTIS، که به این معنی است: خدا همیشه و در همه جا یاور ماست.» این عقیده فرانکلین بود که یک نفر به تنهایی نمیتواند کاری انجام دهد اما چند نفر با کمک خدا قادر به انجام هر کاری هستند.
جوزف کمبل میگوید این نوشته یعنی :” او به اقدامات یا فعالیت های ما خندیده است.”به این معنی که دنیای جدیدی که ما ساخته ایم ،بر اساس آفرینش اصلی خداوند بنا شده و بازتاب خرد خداوند و خشنودی او از ماست.
عبارت لاتین پایین هرم(NOVUS ORDO SECLORUM) به این معنی است: “یک حکم جدید برای دنیا”یا “نظم جدید جهان”
اگر به پشت هرم نگاه کنیم،یک بیابان خواهیم دید.اگر به جلو نگاه کنیم،گیاهانی در حال رشد دیده میشوند.بیابان نماد آشوب در اروپا و جنگ های متوالی است که آمریکا خود را از آن بیرون کشیده و به آینده ای درخشان میاندیشد.
بر روی پایین ترین ردیف هرم، سال ۱۷۷۶ به اعداد رومی نوشته شده است. اگر ارقام این شماره را با هم جمع کنید به عدد ۲۱ میرسید که سن عقل است.به این معنی که در سال ۱۷۷۶ که به نوعی سن عقل را تداعی میکند، سیزده ایالت استقلال خود را اعلام کردند.
اگر به دایره سمت راست نگاه کنید و آن را با دقت بررسی نمایید متوجه میشوید که این تصویر با کمی تغییر همان مهر ریاست جمهوری آمریکاست. این تصویر را همچنین در نقاط زیر میتوان مشاهده کرد: در تمامی قبرستانهای عمومی آمریکا، در پیادهرویی در بوشنل که محل نمایش پرچمهاست، در قبرستان عمومی فلوریدا و نیز این علامت هسته اصلی در بنای یادبود قهرمانان ملی آن کشور محسوب میشود.
در اینجا عقاب، پرنده زئوس دیده میشود.عقاب در حال فرود از ملکوت خداوند به عرصه زمان است.این پرنده نماد اصل تجسم خداوند به شمار میرود.
در مهر بزرگ صورت عقاب به سمت پنجهای است که شاخه زیتون(به عبارتی شاخه درخت غار) را نگاه داشته است. صورت عقاب در مهر ریاست جمهوری در جهت مخالف یعنی به طرف پنجهای بود که تیرها را نگاه میداشت تا این که در سال ۱۹۴۵ هاری ترومن دستور طراحی مجدد آن را به سمت شاخه زیتون صادر کرد.
پرنده به سمت شاخه گیاه نگاه میکند،تا بدین معنی باشد” که به صلح میاندیشیم ولی همچنان شاید نیاز به جنگ هم داشته باشیم.”
در کتاب علم سیاست هندوها ضرب المثلی وجود دارد که میگوید،فرمانروا باید در یک دست سلاح جنگ و در دست دیگرش سلاح صلح را حمل کند.
دم عقاب از ۹ پر تشکیل شده. نه رقم نزول قدرت آسمانی به جهان است.زنگ نیایش آنجلوس در کلیسای کاتولیک رمی نه بار به صدا در میآید.
بیشتر منابع تاریخی درباره عقاب گر (بدون مو) اشاره به این مطلب دارند که این تمثال منحصرا آمریکایی است.
یکی از طرحهای اولیه برای مهر بزرگ، عقابی سفید با کاکلی کوچک بود که ریشه آمریکایی نداشت اما بعدها تبدیل به عقاب گری شد که فقط اختصاص به این کشور داشت. یک تفسیر ثابت نشده از این عقاب میتواند پیروزی و استقلال باشد. به این دلیل که عقاب از توفان نمیهراسد، آن قدر قوی و باهوش است که بتواند بالاتر از توفان اوج بگیرد و در ضمن هیچ نوع تاجی برسر ندارد.
اگر به سپر توجه کنید میبینید که از هیچ طرف نگاه داشته نشده است. چارلز تامپسون گفته است که این سپر نشاندهنده آن است که آمریکا باید متکی بر شرافت خود باشد. سپر از نوارهایی به رنگ قرمز و سفید تشکیل شده است که یک نوار آبی در بالای آنها قرار گرفته و نشان از مجلس دارد. این رنگها از پرچم آمریکا گرفته شده است و مفهوم رسمی این رنگها بدین ترتیب میباشد: قرمز نشان از جسارت و شجاعت دارد، سفید نشان از خالص و بیآلایش بودن و آبی نشان از آمادگی، پایداری و در عین حال عدالت دارد. در منقار عقاب میخوانیم: “e pluribus unum” به این معنی «یک ملت متشکل از اقوام مختلف».
در بالای سر عقاب ۱۳ ستاره وجود دارد که دلالت بر ۱۳ قوم اولیه تشکیل دهنده آمریکا دارد. دوباره تاکید بر این مطلب است که ما به دور هم به عنوان یک ملت جمع شدهایم. توجه کنید که عقاب یک شاخه زیتون و تعدادی پیکان در چنگال خود دارد. مفهوم رسمی این دو بدین ترتیب است: متوجه قدرت جنگ و صلح باشید.
عدد ۱۳ در یک دلاری
بعضیها بر این باورند که عدد ۱۳ شماره بدشانسی است.این عدد نزد اغلب ملل، نحس و شوم و نامبارک شمرده می شود. اما این سکه ای است که دو رو دارد و ما به آن می پردازیم.
از آنجا که این عدد نحس است، گاهی در ساختمانها طبقه سیزدهم وجود ندارد. یا پلاک سیزده بر روی نشانی ها گذاشته نمی شود.مسیحیان در یک اتاق و پشت یک میز، سیزده نفر نمی نشینند.در هواپیمای ایرباس آمریکایی، صندلی شماره سیزده وجود ندارد.سیزده در مسیحیت، عدد یهودا اسخریوطی است.عدد اجتماع جادوگران نیز سیزده میباشد.در ایران باستان هم گویا سیزده، عددی شوم و نحس بوده .
شومی عدد سیزده به این مسئله برمیگردد که ظاهرا تعداد خدایان در یونان دوازده بوده که سیزدهمی وارد میشود و یکی از آنها را می کشد و خود به جای او می نشیند و از آن به بعد همه چیز به هم می ریزد و اوضاع خراب میشود.
به قول ویل دورانت ،دوازده عددی بوده که به ۲ و ۳ و ۴ و ۶ بخش پذیر بوده و عدد کاملی به شمار می آمده و درست بعد از آن سیزده است که به هیچ چیز بخش پذیر نیست، و از همین رو نحس شده است.
از طرف دیگر (آن روی سکه)،سیزده در تقویم آزتک عدد مهمی محسوب میشود، زیرا به ادوار سیزده روزه تقسیم شده است و در ضمن برای پیشگویی هم به کار میرفته است.در میان اسراییلیان باستان، سیزده مقدس بود، زیرا برای تابوت عهد، وجود سیزده چیز ضروری بود.همچنین این عدد بر طبق حروف ابجد، معادل احد (الف: ۱، ح: ۸، د: ۴) میباشد که به معنی خداست.
از طرفی اگر مسیح سیزدهمین نفر به اضافه دوازده حواری خود باشد دیگر این عدد نحس و شوم نیست و همچنین اگر خورشید را سیزدهمینِ دوازده صورت فلکی بدانیم باز از شومی آن خبری نیست. سیزده، شماره خروج از حوزه قیود دوازده بر عرصه ای متعالی است. برای همین در یک دلاری ،در آخرین طبقه هرم(سیزدهمین طبقه) چشم خداوند گشوده شده است.
مفهوم عدد ۱۳ در تاریخ آمریکا بسیار مستحکم است. عدد ۱۳ در بسیاری از نمادهای آمریکایی به کار میرود (۱۳ قوم اولیه آمریکا، ۱۳ امضاکننده بیانیه استقلال، ۱۳ نوار روی پرچم، ۱۳ طبقه هرم، ،۱۳ ستاره در بالای سر عقاب،عبارت۱۳ حرفی e pluribus unum، ۱۳ پر تزیینی از پرهای موجود در طول هر یک از بالهای عقاب، ۱۳ نوار بر روی سپر، ۱۳ برگ روی شاخه زیتون و تعداد ۱۳ عدد پیکان.)
تمامی اینها شروع استقلال کشور را نشان میدهند که توسط ۱۳ قوم تثبیت شد. همچنین میتواند یادآور سیزدهمین اصلاحیه بااهمیت هم باشد.
بالای سر عقاب نیز سیزده ستاره وجود دارد که به شکل یک ستاره داوود (خاتم سلیمان) چیده شده اند. این شکل به تعبیر «جوزف کمبل» میتواند شکل دموکراسی باشد. که هر کسی میتواند از هر موضعی (با توجه به ۶ گوشه بالا و پایین و طرفین) صحبت کند و حقیقت را بگوید زیرا ذهن او از حقیقت (مرکز) جدا نشده است.
و از طرفی با توجه به شکل خاتم سلیمان، سیزده نقطه داریم که دوازده نقطه آن در محل تقاطع خطوط و یک نقطه نیز در مرکز قرار دارد
نگاهي کوتاه به زندگاني حضرت امام زمان (عج)
دوازدهمين حجت خدا حضرت صاحب الامر، امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف است که در قرآن کريم با عنوان بَقيَّةُ الله به آن امام همام اشاره شده است.
در مورد روز ولادت آن حضرت در منابع تاريخ اختلاف چنداني به چشم نميخورد؛ زيرا از نظر اکثريت قريب به اتفاق مورخين و اشخاص صاحب نظر، روز پانزده شعبان به عنوان روز تولد آن بزرگوار پذيرفته شده است. اما در سال تولد وي اختلاف نظرهايي وجود دارد. بديهي است کهاين اختلاف به دليل مخفي نگاه داشتن تولد آن حضرت به وجود آمده است.
شيخ مفيد سال تولد آن حضرت را 255 هجري ذکر کرده است، بنابراين آن بزرگوار در زمان رحلت پدر هنوز بيش از پنج سال از عمر پربرکتش را پشت سر نگذاشته بود. ثقة الاسلام كلينى نيز همان سال 255 هـ را سال تولد آن حضرت دانسته است. روايتي از حکيمه عمه امام حسن عسکري(ع) نيز حاکي از تولد امام در همان سال ميباشد.
در ميان پارهاي از فرق ـ که اشعري از آنها ياد ميکند ـ کساني بودهاند که تولد آن حضرت را، حتي هشت ماه پس از رحلت امام عسکري دانستهاند اين نظر، افزون بر آنکه با روايات زيادي منافات دارد با عقيده شيعه مبني بر اين که زمين هرگز از حجت خدا خالي نميماند، توافق ندارد.
قول ديگر حاکي از آن است که آن حضرت در سال 258 چشم به جهان گشوده است. مسعودي در اثبات الوصية سن آن بزرگوار را در آغاز غيبت صغري چهار سال و هفت ماه دانسته که بنابر آن احتمال دارد تولد امام در سال 256 هـ باشد.
با همهاينها روشن است که سال 255 که مبتني بر حديثي مستند از حکيمه(دختر امام جواد ـ ع) است، مورد تأييد اکثريت مورخين ميباشد. اين روايت گزارش نسبتاً دقيقي درباره تولد امام از قول حکيمه، عمه امام عسکري(ع) ارائه ميدهد. حکيمه خاتون ميگويد: امام عسکري(ع) با پيکي از من خواست: امشب هنگام افطار پيش ما بيا تا خدا تو را به ديدار حجت خود و خليفه پس از من شادمان کند. آن شب را به خانه امام عسکري(ع) رفتم و در آنجا ماندم تا آن فرزند متولد شد.
حکيمه خاتون در روايت ديگري ميگويد: فرداي آن روز باز به خانه برادر زادهام آمدم اما آن کودک را نديدم، وقتي سراغ او را از برادر زادهام گرفتم فرمود: او را به همان کسي سپرديم که مادر موسي فرزندش را به او سپرد؛ هفت روز بعد به دستور امام به خانه او رفتم و برادر زادهام در حالي که فرزند خود را در آغوش گرفته بود خطاب به وي فرمود: پسرم سخن بگو و آن کودک لب به سخن گشود بس از اداي شهادتين تصريح به امامت و ولايت تک تک ائمه معصومين فرموده و سپس اين آيه را تلاوت فرمود: وَ نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذين اسْتُضْعِفُوا….
دکتر جاسم حسين با اشاره به برخي اشارات موجود در روايات مربوط به تولد حضرت بقية الله(عج) چنين استنباط کرده که آن حضرت پس از تولد به منظور مخفي ماندن از چشم دشمنان به مدينه برده شده است.
مادر حضرت مهدي (عج)
در مورد نام مادر آن حضرت روايات گوناگوني موجود است. در روايتي از شيخ طوسي، از مادر آن بزرگوار به نام ريحانه نام برده شده ولي بلافاصله افزوده شده که به او، نرجس، صيقل و سوسن نيز ميگفتند. به نظر عدهاي که شهيد از آن با عبارت«قيل» تعبير آورده مادر آن حضرت، مريم بنت زيدالعلويه بوده است. و در روايت حکيمه خاتون که مشهورترين و مستندترين روايات درباره تولد حضرت بقيةالله(عج) ميباشد به همان نام«نرجس» تأکيد شده است.
به نظر برخي از محققان امکان دارد نام اصلي او همان نرجس بوده و ديگر اسامي بجز صيقل را بانوي او حکيمه دختر امام جواد عليه السلام به وي داده باشد، مردم آن زمان کنيزان را براي خوشامدگويي به اسامي گوناگون ميخواندند و نرجس، ريحانه، و سوسن، همه اسامي گلها هستند.
نکاتي درباره تولد امام زمان(عج)
تلاشهايي که عباسيان حاکم بر سامراء و بغداد براي کنترل زندگي امام حسن عسکري(ع) به عمل آورده بودند، اختفاء مسئله مهم تولد امام زمان(عج) را کاملاً توجيه ميکند. همچنين اين نکته را که در آن زمانها مسئله غيبت آن حضرت بر سر زبانها بوده و بنيعباس درصدد بودند تا به هر طريق ممکن، راه امامت را بر شيعه مسدود سازند، روشن ميسازد.
شيخ مفيد در آغاز شرح حال امام زمان(عج) مينويسد: به دليل مشکلات آن دوران و جستجوي شديد سلطان وقت و کوشش بيامان او براي يافتن آخرين حجت خدا، ولادت آن حضرت بر همگان مخفي ماند.
پيش از آن نيز در روايات ائمه هدا عليهم السلام به ولادت اسرارآميز آن حضرت اشاره شده و حتي اين مطلب يکي از دلايل شناخت وي تعيين شده بود.
تلاش بي وقفه بنيعباس براي يافتن فرزندي از امام يازدهم، در بيشتر منابع تاريخي گزارش شده است.
احمد بن عبيدالله بن خاقان که کار خراج قم را برعهده داشته، ضمن گزارش مفصلي پيرامون کاوش خانه امام عسکري(ع) مطالب دقيقي را خاطر نشان ساخته و ميگويد: وقتي خبر کسالت امام عسکري(ع) شايع شد خليفه به دنبال پدرم فرستاد، او به دارالخلافه رفته و همراه پنج تن از کارمندان نزديک خليفه که از معتمدان او بودند بازگشت. پدرم به آنان دستور داد تا خانه امام را در کنترل خود گرفته و لحظه به لحظه از احوال و اخبار وي اطلاع داشته باشند، آنگاه برخي از طبيبان را فراخوانده و دستور داد شبانه روز بر بالين امام حضور داشته باشند.
پس از دو يا سه روز به او اطلاع دادند که امام ضعيفتر شده است و او دستور داد طبيبان بر مراقبتهاي خود بيفزايند، آنگاه پيش قاضي القضات رفته و از او خواست ده نفر از معتمدين خود را که از نظر دين و ورع کاملاً مورد اطمينان وي بودند به منزل امام عسکري(ع) بفرستد که شبانه روز در آنجا باشند. اين وضع ادامه داشت تا آنکه امام وفات کرد. پس از اين حادثه ، خانه امام عسکري به دستور خليفه مورد تفتيش دقيقي قرار گرفته و همه چيز مهر و موم شد و پس از آن تلاشهاي پيگيرانهاي براي يافتن فرزندي از آن حضرت شروع شد؛ حتي کنيزان امام نيز تحت نظر قرار گرفتند تا معلوم شود کداميک از آنها باردار است و يکي از آنها را که احتمال حمل دربارهاش ميرفت در حجرهاي تحت مراقبت قرار دادند تا وقتي که باردار نبودن وي مسلم شد. آنگاه ميراث امام را بين مادر و برادرش جعفر تقسيم کردند. در همين روايت به دنبال گزارش مزبور اشارهاي به فرصت طلبي جعفر به منظور جانشيني برادرش شده است. از جمله آنکه وي از عبيدالله بن خاقان خواست او را به عنوان جانشيني امام عسکري(ع) اعلام و معرفي نمايد و او تقاضاي جعفر را رد کرد.
روايت ديگري اشاره بدان دارد که برخي از شيعيان قم بيخبر از فوت امام عسکري(ع) براي پرداخت وجوه خويش به سامرّا آمدند. پس از ورود به سامرا، آنان را پيش جعفر کذّاب بردند، قميها نخست درصدد امتحان جعفر برآمدند، بدين منظور از وي پرسيدند: از مبلغ پولي که با خود آوردهاند اطلاع دارد؟ جعفر پس از اظهار بياطلاعي گفت: تنها خدا از غيب آگاه است. و در نتيجه قميها از پرداخت پول به او خودداري کردند در آن هنگام شخصي آنها را به خانهاي هدايت کرد و در آنجا پس از آنکه مبلغ وجوهات به آنها گفته شد، پول را به شخصي که درست گفته بود تحويل دادند. جعفر اين موضوع را به معتمد گزارش داد و به دستور او خانه امام و حتي خانههاي همسايگان آن حضرت مورد تفتيش مجدد قرار گرفت. در اينجا بود که کنيزي به نام ثقيل که گويا به خاطر حفظ جان امام زمان(عج) ادعاي بارداري کرده بود بازداشت شد و مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت تا اطمينان به عدم بارداري وي حاصل شده و سپس او را رها کردند.
مسلماً اين چنين اظهار حساسيت شديد از طرف دستگاه خلافت همراه با تحريکات جعفر، بدان سبب بود تا گذشته از کنترل امام دوازدهم، در صورت عدم دسترسي به آن حضرت لااقل بتوانند اعلام کنند: امام حسن عسکري(ع) فرزندي نداشته است. احضار و گماشتن افراد موثق در منزل امام هم براي همين بود تا به ادعاي خود در اين مورد رنگ حقيقت داده و شيعيان را دچار حيرت و سردرگمي نمايند چنانکه در ادامه همان نقل از طرف شيخ طوسي افزوده شده: افراد مورد اعتماد مذکور که در خانه امام حضور داشتند، شهادت دادند که آن حضرت در گذشته است. اما حقيقت آن است که مطابق طرح دقيق و منظمي که از پيش در اين مورد ريخته شده بود مسئله ولادت آن حضرت اساساً از چشم مردم و حتي اکثريت شيعيان به دور مانده و با اين حال مشکل چنداني نيز به دنبال نياورد.
آگاهي برخي از شيعيان از تولد امام زمان(عج)
البته چنين نبود که کسي از تولد آخرين حجت خدا اطلاعي نداشته و يا پس از تولد، آن حضرت را نديده باشد. برخي از شيعيان مورد اعتماد و عدهاي از وکلاي امام عسکري(ع) و کساني که در خانه امام مشغول خدمت بودند از اين امر با خبر بودند. شيخ مفيد از تعدادي از اصحاب، خدمتگزاران و ياران نزديک امام عسکري(ع) روايت کرده که آنان موفق به ديدار امام زمان(عج) شدهاند. محمد بن اسماعيل بن موسي بن جعفر، حکيمه خاتون دختر امام جواد (ع)، ابوعلي بن مطهر، عمر و اهوازي و ابونصر طريف خدمتگزار خانه امام از آن جمله بودند.
بدين ترتيب امام حسن عسکري(ع) فرزند خود را به برخي نشان داده و او را جانشين خويش معرفي کرده است.
شيخ کليني از ضوء بن علي عجلي روايت کرده که مردي ايراني از اهالي فارس به او گفته بود: به منظور خدمت در منزل امام عسکري(ع) به سامرا رفته و امام او را به عنوان مسئول خريد خانه پذيرفت او ميگويد: روزي حضرت عسکري(ع) فرزند خود را که تقريباً کودک دو سالهاي بود به وي نشان داده فرمود: هذا صاحبکم و پس از آن تا رحلت امام عسکري ديگر آن کودک را نديد.
شايد پراهميتترين ديدار اصحاب امام عسکري(ع) از حضرت بقيةالله(عج) موقعي بود که محمد بن عثمان عمري از وکلاي بعدي امام زمان(عج) همراه با چهل تن ديگر در خدمت امام بودند. آن حضرت فرزند خود را به آنان نشان داده و فرمود:
هذا إمامکم من بعدي و خليفتي عليکم، أطيعوه و لا تتفرقوا من بعدي في أديانکم لتهلکوا، أما أنکم لا ترونه بعد يومکم هذا.
اين امام شما پس از من و جانشين من در ميان شماست از او فرمان بريد و پس از من در دين خود اختلاف نکنيد که در اين صورت هلاک ميشويد و پس از اين هرگز او را نخواهيد ديد.
و در ادامهاين روايت آمده که چند روز پس از آن، امام عسکري(ع) رحلت فرمود.
همين روايت را شيخ طوسي نيز نقل کرده و برخي رجال شيعه را که در اين جمع چهل نفري حضور داشتند، نام برده که از آن جمله: علي بن بلال، احمد بن هلال، احمد بن معاوية بن حکيم و حسن بن ايوب بن نوح بودهاند.
منتخب الاثر روايات ديگري در اين زمينه ارائه داده است.
نام بردن از آن حضرت در آن دوران ممنوع بود و امام عسکري(ع) تأکيد داشتند که تنها با عنوان الحجة من آل محمد(ص) از ايشان نام برند.
اختلاف پس از رحلت امام عسکري(ع)
مشکلات سياسي و سختگيريهايي که خلفاي عباسي براي امامان شيعه به وجود ميآورند در برقراري رابطه منظم آنان با شيعيان نابسامانيهايي ايجاد ميکرد. اين مشکل بويژه در فاصله رحلت يک امام و جانشيني امام بعدي رخ مينمود؛ عدهاي از شيعيان در شناخت امام خود دچار ترديد شده و مدتي طول ميکشيد تا فرقههاي انشعابي و افکار و انديشههاي ناروا رو به افول نهاده و امام جديد کاملاً استقرار يابد. گاهي اين مشکلات به قدري تند بود که جناحي از شيعه را کاملاً از بدنه اصلي آن جدا ميکرد چنانکه پيدايش و مقاومت واقفه، فطحيه و حتي اسماعيليه را ميتوان از مصاديق آن به شمار آورد.
اين مشکل پس از رحلت امام عسکري(ع) دو چندان بود؛ زيرا گذشته از آنکه تولد و نگهداري و وصايت امام زمان(عج) به طور کاملاً محرمانه انجام شده بود، دوران غيبت نيز آغاز شده بود و تنها پشتوانه نيرومند امامت حضرت حجت، در يک بخش، ميراث عظيم احاديث موجود در رابطه با اصل مهدويت و پارهاي از لوازم آن و در بخش ديگر، استقرار سيستم ارتباطي قوي و حضور برخي از عناصر سرشناس شيعه در ميان امام عسکري(ع) از يک سو و شيعيان آن حضرت از سوي ديگر بود.
چگونگي پيدايش اختلاف در ميان شيعيان پس از رحلت حضرت عسکري(ع) در کتابهاي «المقالات و الفرق» و «فرق الشيعه» نوبختي به تفصيل گزارش شده که شيخ مفيد گزارش نوبختي را با تلخيص و اضافاتي نقل و نقد کرده است. اشعري از پانزده فرقه نام ميبرد که هر کدام اعتقاد خاصي در مورد جانشيني امام عسکري(ع) را دنبال کرده و عدهاي حتي در امامت امام يازدهم نيز دچار ترديد شده بودند. نوبختي ابتدا از چهار فرقه نام برده اما در ضمن تشريح تک تک آنها از سيزده فرقه ياد کرده است. شيخ مفيد به نقل از نوبختي چهارده فرقه را نام برده است. شيخ طوسي ديدگاههاي اصلي اين فرقهها را ـ که ذيلاً به جمعبندي آنها خواهيم پرداخت ـ نقل کرده و با استناد به روايات و استدلالهاي کلامي به نقد آنها پرداخته است.
در مقام جمعبندي فرقههاي مزبور ميتوان گفت: آنها از لحاظ اصولي به پنج فرقه بهترتيب زير تقسيم ميشوند:
1ـ کساني که رحلت امام عسکري(ع) را باور نداشته و او را به عنوان «مهدي آل محمد(عج)» زنده ميدانند: «واقفه»
2ـ کساني که پس از رحلت امام عسکري(ع) به برادر آن حضرت جعفر بن علي الهادي گرويده و به دليل آنکه فرزند امام عسکري(ع) را نديده بودند به امامت جعفر ملقب به کذاب گردن نهادند که دستهاي از آنان وي را جانشين امام يازدهم و دستهاي ديگر او را به عنوان امام يازدهم ميشناختند:«جعفريه».
3ـ عدهاي که پس از انکار امامت حضرت عسکري(ع) به امامت اولين فرزند امام هادي(ع)«محمد» که در حيات پدر چشم از جهان فرو بسته بود، گرويدند:«محمديه».
4ـ عدهديگري بر اين باور بودند: همانگونه که پس از رسول خدا(ص) ديگر پيامبري نخواهد آمد پس از رحلت امام عسکري(ع) نيز امامي وجود نخواهد داشت.
5ـ فرقه ديگر، اماميه بودند که اکثريت قريب به اتفاق شيعيان را تشکيل ميدادند و به امامت حضرت مهدي(عج) اعتقاد داشتند و اين جرياني بود که رهبري اصولي شيعيان امامي را به عهده گرفت.
از اين فرقهها تنها فرقهاي که مورد حمايت برخي از مشهورين قرار گرفت، قائلين به امامت جعفر بن علي است که به نوشته نوبختي يکي از متکلمين کوفه به نام علي بن الطاحي از آنها حمايت کرده و خواهر فارس بن حاتم قزويني ـ غالي مشهور ـ نيز او را در اين کار ياري ميداده است.
اين فرقه چندان دوامي نياورد و طولي نکشيد که به فراموشي سپرده شد؛ زيرا که امام آنها جعفر، آدمي ظاهر الفسق بوده و از نظر شيعه، فسق قابليت حمل بر تقيه را ندارد تا کارهايش با استفاده از تقيه توجيه شود.
شيخ مفيد بر اين باور است که از شيعيان حتي يک نفر نيز او را به امامت نپذيرفت.
تنها فرقهاي که موجوديت خود را تاعصر حاضر حفظ کرده و در طول تاريخ همواره در حال شکوفايي و گسترش بوده، فرقه اماميه است. اين فرقه که امامت حضرت مهدي(عج) فرزند امام حسن عسکري(ع) را پذيرفته، توانسته است اکثريت قريب به اتفاق شيعيان را به خود جذب کند و اين نشانگر آن است که اقدامات صورت گرفته و مقدماتي که از پيش براي چنين تحوّلي ترتيب داده شده بود از چنان دقت و استحکامي برخوردار بود که براحتي از گرفتاري اکثريت شيعه در وادي فرقهسازيهاي مخرب، جلوگيري کرده است.
شيخ مفيد تأکيد فرموده در سال 373 هجري که وي مشغول تنظيم اين متن بوده از فرق چهارگانه بالا تنها اماميه موجوديت خود را ادامه ميدهد و در وصف آن چنين ميگويد:
اماميه از نظر تعداد و از لحاظ علمي پرجمعيتترين فرقه شيعه هستند، آنان دانشمندان علم کلام و ناظرين و صلحا و عبادت پيشگان فقيه و علماي حديث و ادبا و شعراي زيادي را به خود اختصاص دادهاند. اينان«وجه الامامية و رؤساء و المعتمد عليهم فىالديانة» ميباشند.
با وجود اين بايد توجه داشت کهاين مسئله براي شيعه مشکلاتي به بار ميآورد؛ زيرا اصل غيبت حتي با وجود روايات زيادي که از رسول خدا و ائمه هدا عليهم السلام نقل شده بود خود در اذهان عامه مردم، ترديدهايي به وجود ميآورد و درست به همين دليل بود که علماي شيعه يکي از زمينههاي اصلي تلاشهاي علمي خود را به بحث از غيبت و مسائل جنبي آن اختصاص ميدادند.
محمد بن ابراهيم نعماني کتاب الغيبة خود را براي دفع ترديدي که براي شيعيان رخ داده و باعث اختلاف در ميان آنها شده بود تأليف کرده است. او علت اين شک و ترديدها را عدم توجه به روايات فراواني که در زمينه مسئله غيبت وارد شده است دانسته و خود اين مهم را بر عهده گرفته است. بجز نعماني که در نيمه اول قرن چهارم هجري کتاب الغيبة را نوشت، بسياري در اين زمينه تأليفاتي دارند. از جمله در همين قرن چهارم شيخ مفيد چندين نوشتار پيرامون غيبت حضرت بقيةالله(عج) به رشته تحرير در آورده است که نجاشي در رجال خود از آنها نام ميبرد. پس از مفيد، مهمترين اثر در اين زمينه را شيخ طوسي در قرن پنجم(447 هـ) پديد آورد. با گذشت زمان طبعاً ضرورت بررسي و تبيين مسئله غيبت و پاسخ گويي به مسائل جنبي آن به طور جدي احساس ميشده است.
شيخ طوسي اين ضرورت را در آغاز کتاب خود خاطر نشان کرده است.
زمينه سازي غيبت توسط پيامبر و ائمه شيعه (ع)
مسلم است که علاوه بر مباحث کلامي، روايات زيادي درباره غيبت و قيام حضرت حجت (عج) از ائمه معصومين (ع) در دسترس اصحاب بوده است. نگاهي به انبوهاين روايات ـ که اخيراً به صورت معجمي گردآوري شده ـ نشانگر آن است کهاين مسئله از ديد هيچ امامي دور نمانده و همه آن بزرگواران بر آن تأکيد ورزيدهاند. گذشته از احاديث رسول خدا در اين زمينه که دو جلد از معجم مزبور را به خود اختصاص داده، از هر کدام از ائمه هدا (ع) رواياتي در مورد جنبههاي مختلف مسئله غيبت و مهدويت و همچنين تعيين مصداق مورد نظر آن وارد شده است که در مجموع بيش از ششصد حديث ميشود. اين نشانه آن است که مهدويت در قاموس روايي شيعه از اهميت بسزايي برخوردار است؛ زيرا پس از هر يک از ائمه معصومين (ع) ـ به هر دليلي که بدرود حيات ميگفتند ـ و يا حتي بعضاً در حال حياتشان، توهم مهدويت اوج ميگرفته است. سير بحثهايي که در ارتباط با فرق شيعه توسط اشعري و نوبختي عنوان شده نشان ميدهد که مهمترين دليل تفرقهها همين مسئله مهدويت بوده که به غلط از سوي برخي از اصحاب ائمه مطرح شده و انشعاب ـ ولو محدودي ـ را به دنبال داشته است. شايان توجه است که اساساً اعتقاد به مهدويت محمد بن حنيفه، نفس زکيه و بسياري ديگر بجز امامان شيعه، ناشي از همين تأکيدي است که بر اصل مسئله مهدويت شده است. بر همين مبنا درباره عبدالله بن معاويةبن عبدالله بن جعفر (م 129) از طرف برخي از ياران وي ادعاي مهدويت شد. درباره امام باقر(ع) نيز همين ادعا به عمل آمد که از سوي امام(ع) رد و مورد انکار شديد قرار گرفت. درباره اسماعيل فرزند امام صادق(ع) و حتي شخص امام صادق و امام کاظم (ع) و برخي از رهبران شورش علوي بر ضد خلافت بني عباس مانند حسن بن قاسم (م 404) يحيي بن عمر، محمد بن قاسم و … همين ادعا را کردهاند.
وجود اين همه ادعاي مهدويت در قرون نخستين اسلامي در ميان شيعيان و همچنين اهل سنت نشانه آن است که مهدويت امري ثابت و اصل مسلم در ميان مسلمانان بوده است و تنها در مورد تعيين مصداق آن مشکلاتي پيش آمده است. در قرون بعد بويژه قرنهاي هشتم و نهم هجري نيز ناظر دهها مورد ادعاي مهدويت هستيم و اين نشانه زمينه سازي خاصي است که به دست رسول خدا(ص) و ائمه معصومين(ع) درباره اصل مهدويت پيريزي شده است.
مسعودي زمينه مهدويت و غيبت را چيز ديگري غير از آنچه ذکر شد، دانسته است. او در اثبات الوصيه پس از اشاره به رفتار خاص امام دهم و يازدهم و عدم دسترسي مستقيم شيعيان به آنان و ارتباط با اين دو امام از طريق وکلاء و خواص، خاطر نشان ميسازد کهاين مسائل مقدمات و زمينه را براي غيبت امام دوازدهم فراهم آورده است.
نقش نظريات کلامي شيعه در مورد امامت و جانشيني حضرت مهدي (عج)
عقايد کلامي شيعيان درباره جايگزيني امامي پس از رحلت امام ديگر، نقش مهمي در تثبيت موقعيت امام جديد ايفا ميکرده است. اين عقايد کم و بيش در ميان شيعيان رسميت پيدا کرده و عدول از آنها ناروا بود. پيرامون امامت حضرت مهدي(ع) يکسري از اين عقايد مطرح شد. گزارش نوبختي و اشعري مبني بر مسائلي که اماميه در مورد جانشيني آن حضرت مطرح کردند نموداري از ديدگاه کلامي آنها درباره امامت و جايگزيني، در قرن سوم ميباشد که بعدها مباني کلامي شيعه پيرامون امامت براساس همين ديدگاهها شکل گرفت.
نوبختي ضمن بحث درباره فرقه دوازدهم از فرق شيعه که همان اماميه بودهاند به بخشي از اين مباني بهترتيب زير اشاره ميکند:
1ـ زمين نميتواند خالي از حجت باشد.
2ـ پس از امام حسن و حسين(ع) امامت دو برادر امکان نخواهد داشت.
3ـ اگر تنها دو نفر در روي زمين زندگي کنند حتماً يکي از آن دو حجت خدا خواهد بود.
4ـ کسي که امامت او ثابت نشده، امامت فرزندان وي جايز نيست؛ مثلاً اسماعيل فرزند امام صادق(ع) چون در زمان حيات پدر ـ بدون اينکه به امامت برسد ـ درگذشت فرزندش محمد نميتواند مقام امامت را دارا باشد.
سپس اضافه ميکند: مباني فوق برگرفته از روايات صادقين (ع) است که کسي از شيعه در مقام رد يا انکار آن برنيامده، در صحت طرق و قدرت اثبات و استحکام اسناد آن هيچ گونه شک و ترديدي برايشان باقي نمانده است. از نظر شيعه زمين لحظهاي از حجت خدا خالي نميتواند باشد؛ زيرا در چنين صورتي زمين و هر آنچه در روي آن است بيدرنگ از هم فرو ميپاشد. ما به امامت امام ماضي ـ امام عسکري(ع) ـ که مقرون به وفات آن حضرت بوده اعتقاد، و اعتراف داريم که او را جانشيني است از صلب خود او و هموست که امامت امت پس از آن حضرت به عهده وي گذاشته شده و به اذن خدا روزي از پرده غيبت بيرون آمده و امر خود را آشکار خواهد ساخت؛ زيرا اختيار غيبت و ظهورش در دست خدا است. چنانکه اميرالمؤمنين (ع) فرمود:
أللّهم إنّكَ لا تخلي الأرض من حجّةٍِ لك على خلقك ظاهراً معروفاً أو خائفاً مغموراً كيلا تبطل حجّتك و بيّناتك.
ما به همين امر شدهايم و در تأييد اين اعتقاد روايات صحيحي از امامان گذشته به دست ما رسيده است. بندگان خدا را نشايد که در کارهاي خدا به جستجو و کاوش پرداخته و در صدد کشف آنچه که خدا از آنان پنهان داشته برآيند و در مورد آنچه که آگاهي بدان ندارند به قضاوت پردازند و جايز نيست نام مبارک آن حضرت را بر زبان آورده و براي شناسايي اقامتگاه آن حضرت به پرسش و کسب اطلاع بپردازيم مگر وقتي که امر شد… .
در ادامه از مسئله تقيه سخن به ميان آورده و با اشاره به رعايت تقيه از طرف امام صادق، کاظم و رضا عليهم السلام، رعايت آن را از طرف شيعيان در شرايط آغاز غيبت به مراتب بيش از دوران آن بزرگواران ميداند. بالأخره او در مقام اثبات مطلب به رواياتي استناد کرده که بنا به مدلول آنها ولادت با برکت آن حضرت براي مردم پنهان و نام مقدسش ناشناخته خواهد ماند تا کمي پيش از قيام جهاني خويش خود را به مردم معرفي فرمايد.
و در پايان ميگويد: فهذا سبيل الأمانة و المنهاج الواضح الأحبّ الّذى لم تزل الشيعة الامامية الصحيحة التشيّع عليه.
شيخ مفيد نيز نظير همين دلايل را براي رد عقايد گروههايي که درباره جانشيني امام يازدهم نظرات نادرستي دارند به کار گرفته است. از اصول مهمي که شيخ بدان اشاره ميکند همان اصل خالي نبودن زمين از حجت خدا و همچنين حديث«هر کس بدون شناخت امام زمان خود بميرد بر مرگ جاهلي مرده است» ميباشد.
نظير همين روايات و پارهاي از دلايلي که از اين روايات استفاده ميشود توسط شيخ طوسي در«الغيبة» در ردّ نظريات گروههايي که پس از رحلت حضرت عسکري(ع) پيدا شدهاند، ارائه شده است.
علاوه بر اصل«خالي نبودن زمين از حجت خدا» دو آيه از قرآن نيز به عنوان پشتوانه کلامي مهم مهدويت نازل شده است:
1ـ و نُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِىالْاَرضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَةٍ وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ.
وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ.
شيخ مفيد در آغاز بحث از شرح حال امام زمان(عج) بهاين دو آيه و نيز اين حديثِ مشهور نبوي استناد کرده است:
لن تنقضي الأيام و اللّيالى حتّى يبعث الله رجلاً من أهل بيتي يواطيء اسمه إسمى يملأها قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً.
حضرت مهدي(عج) و نوّاب خاصه
پس از رحلت امام عسکري(ع) به سال 260 بلافاصله غيبت صغري شروع شد و تا رحلت آخرين نايب امام(ع) در سال 329 ادامه داشت و پس از آن غيبت کبري آغاز شد.
در اين دوره (غيبت صغري) امام زمان(عج) از طريق چهار نفر نايبان خاص خودش با شيعيان در ارتباط بود و امور آنان را حلّ و فصل ميفرمود. اين امور علاوه بر مسائل مالي، شامل مسائل عقيدتي و فقهي نيز ميشد. رابطين ميان آن حضرت و شيعيان چهار نفر از اصحاب با سابقه و مورد اعتماد امامان پيشين بودند که يکي پس از ديگري اين وظيفه خطير را بر عهده داشته و به عنوان نوّاب خاصه آن حضرت معروفند. اين افراد از طرف امام (عج) با وکلاي او در اقطار بلاد اسلامي در تماس بودند و نامهها و خواستههاي شيعيان را به محضر مقدس ايشان ميرساندند و در جواب، توقيعاتي از طرف آن حضرت صادر ميشد.
آنچه بسيار شايان توجه است اينکه در اين دوره نه تنها شخص حضرت بقيةالله(عج) از ديدهها پنهان بود بلکه سفراي او نيز به طور ناشناخته و بدون آنکه جلب توجه کنند عمل ميکردند. حتي وکلاي آن حضرت در بلاد اسلامي نيز اين رويه را دنبال ميکردند. از آن جهت که شيعيان امامي تا حدودي به دور از افکار حاد و برنامههاي انقلابي و قيام قريب الوقوع بر ضد حاکمان وقت، شناخته شده بودند، طبعاً کمتر از طرف دستگاه حاکمه بر ايشان ايجاد مزاحمت ميشد و لذا توانستند در عراق در کنار مرکزيت خلافت عباسي که مدافع سرسخت مذهب اهل حديث و تسنن بود، موجوديت خود را حفظ کرده و به سازماندهي دقيق و منظمي که شيعيان سرتاسر بلاد اسلامي را زير پوشش خود گرفته و آنها را در ارتباط با هم قرار ميداد، دست بزنند.
اين سياست چنان پيش رفته و بارور شد که بزودي بغداد مقر خليفه يکي از مراکز اصلي شيعيان گرديد. اين موفقيت از آنجا نشأت ميگرفت که شيعيان با آنکه حکومت عباسي را يک حکومت خودکامه و نامشروع ميدانستند به هيچ اقدام آشکاري بر ضد آن دست نميزدند. از اين رو راه براي گسترش نفوذ و توسعه آنها در بغداد باز بود. سياستهاي خاصي که در آن دوره مورد عمل شيعيان قرار گرفته و از پشتيباني ائمه معصومين (ع) نيز برخوردار بود، نفوذ برخي از بزرگان شيعه در دستگاه خلافت عباسي حتي تصدّي مقام وزارت آنها را مجاز ميشمرد.
اينک فهرستي از اسامي نوّاب خاصّ امام زمان(عج) و سپس اقداماتي که به دستور آن حضرت و به وسيله آنان صورت ميگرفت ارائه ميدهيم:
* 1ـ عثمان بن سعيد عمري سمّان(رض)
او اولين نايب خاص حضرت بقيه الله(عج) است، شهرت وي به سمّان(روغن فروش) به منظور پرده پوشي بر فعاليتهاي او بوده است؛ زيرا اموالي را که براي رسانيدن آن به امام، به وي داده ميشد در ظرف روغن نهاده و نزد آن حضرت ميبرده است. بعضي از وکلاي امام نيز اين سياست را به کار ميگرفتند چنانکه محمد قطان وجوهات را در پوشش پارچه فروشها به آن حضرت ميرسانيد. شيخ طوسي در کتاب پرارج خود الغيبه رواياتي از عثمان بن سعيد نقل کرده است: او از قبيله اسد و از وکلاي حضرت عسکري(ع) محسوب ميشد. پيش از آن نيز از افراد مورد اعتماد امام هادي(ع) بود، چنانکه آن حضرت او را به عنوان فردي موثق و معتمد به اصحاب خود معرفي فرموده است. و هنگامي که جمعي از شيعيان يمن خدمت امام عسکري(ع) مشرف شده بودند آن حضرت عثمان بن سعيد را به عنوان وکيل خود مأموريت داد تا اموالي را که براي ايشان آورده بودند تحويل بگيرد و همو بود که تغسيل و تکفين حضرت امام عسکري(ع) را به عهده گرفت و جسد پاک آن حضرت را در قبر نهاد. عثمان بن سعيد سمّان احتمالاً پيش از سال 267 هجري بدرود حيات گفته است، گرچه عدهاي تاريخ وفات او را سال 280 دانستهاند.
*2ـ ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعيد عمري(رض)
وي دومين نايب خاص حضرت مهدي(عج) بود که پس از درگذشت پدرش، حضرت ضمن توقيعي او را تسليت گفته و پس از دعاي خير در حقش، امور را به او واگذار کرده است. او نيز همانند پدرش از نزديکان مورد اعتماد امام عسکري(ع) بود و چنانکه ضمن روايتي آمده، آن حضرت در همين باره فرمود:
العمري و ابنه ثقتان فما أدّيا اليك فعنّي يؤدّيان و ما قالا لك فعنّي يقولان فاسمع لهما و أطعهما فإِنّهما ثقتان المأمونان.
عمري و پسرش هر دو ثقه و مورد اعتمادند. هر چه رسانند از طرف من ميرسانند و هر چه گويند از من است. به حرف آنان گوش بده و از آنان پيروي کن که آنان ثقه و امين منند.
علي رغم مخالفتهايي که از ناحيه برخي غلات با وي صورت گرفته، اکثريت شيعيان پيروي از او را گردن نهاده و هرگز در عدالت وي ترديدي به خود راه ندادهاند. او تا سال 305 هجري در قيد حيات و رابط امام(ع) در ميان مردم بوده و کنترل و هدايت وکلاي آن حضرت در بلاد اسلامي را به عهده داشت و در طول مأموريت او توقيعاتي ناظر بر تأييد سفارت وي از ناحيه مقدسه صادر گرديد. به نوشته شيخ طوسي او تأليفاتي در حديث نيز داشته که به دست حسين بن روح و سپس ابوالحسن سَمُري رسيده است.
*3ـ ابوالقاسم حسين بن روح (رض)
سومين نايب خاص حضرت بقيه الله(عج) بوده که از معتمدين ابوجعفر عمري و از نزديکان وي در بغداد به شمار ميرفته است. ابوجعفر با ارجاع مراجعين به حسين بن روح زمينه جانشيني وي را فراهم آورده و در واپسين روزهاي حيات به دستور حضرت ولي عصر(عج) او را به عنوان جانشين خود معرفي کرد و پس از آن شيعيان براي تحويل اموال به وي رجوع ميکردند. اقبال در«خاندان نوبختي» اخبار مفصلي درباره حسين بن روح آورده و او را از طرف مادر منتسب به خاندان نوبختي دانسته است و اين بدان دليل است که وي را قمي نيز خواندهاند. وي از اصحاب امام عسکري(ع) بوده و با حضور جمعي از بزرگان شيعه در بغداد مانند ابو علي بن همام، ابوعبدالله بن محمد الکاتب، ابوعبدالله الباقسطاني، ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي، ابوعبدالله بن الوجناء وعدهاي ديگر به جانشيني ابوجعفر عمري معرفي شده است.
ام کلثوم دختر ابوجعفر ضمن روايتي نقش برجسته حسين بن روح در زمان پدرش ابوجعفر و موقعيت بلند او را در ميان شيعيان به تفصيل توضيح داده است. وي همچنين در دوراني که آل فرات متصدي مقام وزارت مقتدر عباسي و از هواداران شيعيان بودند، در دستگاه خلافت نفوذ پيدا کرده بود، اما پس از روي کار آمدن حامد بن عباس که با مخالفان شيعه هماهنگي ميکرد، طبعاً مشکلاتي براي حسين بن روح ايجاد شده است. از سال 311 که حامد بن عباس روي کار آمد تا سال 317 که حسين بن روح از زندان رها شد، گزارش دقيقي از زندگي او در دست نيست. فقط ميدانيم که وي از سال 312 تا 317 در زندان به سر ميبرده است. و پس از آن تا شعبان سال 326 ـ که درگذشت ـ از موقعيت والايي در بغداد برخوردار بود. و به دليل نفوذ آل نوبخت در دستگاه حکومتي کسي مزاحم وي نبوده است.
اقبال مينويسد: ابوالقاسم حسين بن روح به تصديق مخالف و موافق از فهميدهترين و عاقلترين مردم روزگار بوده است.
*4ـ ابوالحسن علي بن محمد سمري(رض)
او چهارمين و آخرين نايب امام زمان(عج) است که به دستور آن حضرت و توسط حسين بن روح به جانشيني وي منصوب شد و تا سال 329 مجموعاً در حدود سه سال نيابت خاص آن حضرت را بر عهده داشت. ابوالحسن اصلاً اهل يکي از روستاهاي اطراف بصره بود، بنا به نقل برخي از مورخين بسياري از اعضاي خاندان او همچون حسن و محمد فرزندان اسماعيل بن صالح و علي بن زياد در بصره املاک زيادي داشتند، آنها نيمي از درآمد اين املاک را وقف امام عسکري(ع) کرده بودند که آن حضرت همه ساله درآمد آن را دريافت و با ايشان مکاتبه ميکردند.
در واقع مهمترين تحولي که در دوره سمري رخ داد توقيعي از حضرت بقيةالله(عج) حاوي پيشگويي درباره مرگ قريب الوقوع اين نايب بود که چند روز پيش از درگذشت وي از ناحيه مقدسه صادر شد. متن اين توقيع آغاز غيبت کبري را حکايت ميکرد. اينک متن مزبور:
بسم الله الرحمن الرحيم
يا على بن محمد السمري أعظم الله أجر إخوانك فيك فإِنّك ميّتٌ ما بينك و بين ستّة أيّامٍ. فاجمع أمرك و لا توص إلى أحد فيقوم مقامك بعد وفاتك فقد وقعت الغيبةالتّامة فلا ظهور إلا بعد إذن الله ـ تعالى ذكره ـ و ذلك بعد طول الأمد و قسوة القلوب و امتلا الأرض جوراً و سيأتي لشيعتى من يدّعي المشاهدة، ألا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السفياني و الصيحة فهو كذّابٌ مفتري و لا حول و لا قوه إلاّ بالله العلى العظيم.
خداوند به برادرانت در فقدان تو پاداش بزرگي عطا فرمايد، تو تا شش روز ديگر رحلت خواهي کرد کارهايت را جمع و جور کن و به هيچ کس به عنوان جانشين خود وصيت نکن. اکنون زمان غيبت کبري فرا رسيده و من بجز با اجازه خدا ظهور نخواهم کرد و آن پس از مدتي طولاني و زماني خواهد بود که دلهاي مردم در نهايت قساوت و روي زمين پر از بيداد و ستم باشد. کساني پيش شيعيان ما مدّعي ارتباط و ديدار با من خواهند شد. ناگفته نبايد گذاشت که هر کس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني ـ که از علائم ظهور است ـ چنين ادعايي کند دروغگويي بيش نخواهد بود.
اين توقيع اصول کلي دوره جديد را خاطر نشان کرد و در کنار ساير توقعيات و احاديثي که پيش از آن از ائمه شيعه صادر شده بود راه نويني را براي شيعيان ترسيم کرد.
مروري بر اقدامات نواب در ارتباط با شيعيان
کليه کارهاي نواب خاصه حتي در امور جزئي و جاري در شعاع رهنمودها و دستورهاي امام زمان(عج) انجام ميگرفت، بنابراين ما بايستي مرور خود را بر اساس مطالبي که در توقيعات صادره از ناحيه مقدسه آمده ارزيابي کنيم، گرچه بسياري از آنها ـ اگر زماني هم گردآوري شده ـ متأسفانه هم اکنون در دسترس ما قرار ندارد.
اقدامات نوّاب را در چند جهت ميتوان مورد بررسي قرار داد:
ما پيش از اين در شرح حال بيشتر ائمه هدا (ع) اين مسئله را دنبال نموده و خاطر نشان کردهايم که يکي از اساسيترين محورهاي مبارزات فرهنگي و سياسي آن بزرگواران، مبارزه با انشعابات دروني تشيع و در رأس آنها غلات بوده است.
از جمله غلاتي که در اين دوره پيدا شدند يکي محمد بن نصير مؤسس نصيريه بود که در زمان امام هادي(ع) و پس از آن ادعاهاي غلوآميزي از وي بر سرزبانها افتاد، شيخ طوسي ميگويد: او در زمان نايب دوم، عقايد غلوّآميزي نظير عقايد غلات پيشين از قبيل اعتقاد به ربوبيت ائمه و جواز نکاح با محارم را رواج ميداد. ابوجعفر او را مورد لعن و نفرين قرار داده و از وي بيزاري جست. پيروان او پس از وي به سه فرقه تقسيم شدند که البته چندان دوامي نياوردند.
از ديگر کساني که در ابتدا از فقهاي اماميه و از وکلاي ائمه محسوب ميشد محمد بن علي شلمغاني بود. وي با وجود سمتي که داشته به دلايل جاهطلبانهاي به سوي غلوّ کشيده شد و مخصوصاً به نظريه حلول تکيه فراواني کرد. او ميکوشيد برخي از زيردستان خود را که بنو بسطام بودند فريب داده و لعن و طردهاي حسين بن روح را درباره خود چنين توجيه کند که چون او اسرار را درک کرده و اکنون به افشاي آن ميپردازد، اين چنين مورد طرد قرار ميگيرد.
بنا به نقل شيخ طوسي او ميپنداشت روح رسول خدا(ص) در کالبد نايب دوم و روح اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب(ع) در بدن نايب سوم و روح فاطمه زهرا(س) در ام کلثوم دختر ابوجعفر نايب دوم حلول کرده است. حسين بن روح اين عقيده را کفر و الحاد آشکار ميدانسته و توجه مردم را به نيرنگ و فريبکاري او جلب ميکرد و عقايدش را از بافت عقائد نصارا در رابطه با حضرت مسيح و معتقدات حلاج اعلام فرمود. وي براي بياعتبار ساختن شلمغاني تلاش زيادي کرد، در نهايت نيز توقيع امام زمان(عج) بر اين مجاهدت او مهر تأييد نهاد.
در عين حال شگردهاي شلمغاني براي مدتي توانست براي اماميه مشکلاتي ايجاد کند. بدون ترديد او و همکارانش يکي از مهمترين اسباب بدنامي براي شيعيان را فراهم آوردند. غير از اشخاص معيني که رهبري غلات را بر عهدهداشتند، گاه و بيگاه در ميان توده شيعيان نيز عقايد غلو گونهاي بروز ميکرد. در روايتي که شيخ طوسي نقل کرده در اين باره چنين آمده است: جماعتي از شيعيان بر سر اينکهايا خدا توانايي خلق کردن و روزي دادن را به ائمه هدا(ع) اعطا کرده يا نه با هم اختلاف کردند. آن را مجاز دانسته و گروه ديگر بر بطلان آن حکم کردند. بالأخره به ابوجعفر نايب دوم رجوع کرده و از او خواستند تا توقيعي در اين مورد از حضرت ولي عصر براي آنها بياورد. جواب امام (ع) چنين بود:
إنّ الله تعالي هو الّذى خلق الأجسام و قسّم الأرزاق لأنّه ليس بجسمٍ و لا حالَّ فىجسم ليس كمثله شىءٌ و هو السميع العليم و أما الأئمة عليهم السلام فإِنّهم يسألون الله تعالى فيخلق و يسألونه فيرزق ايجاباً لمسألتهم و إعظاماً لحقّهم.
همه اشياء را خدا آفريده و روزي را او تقسيم ميکند؛ زيرا او نه جسم است و نه در جسمي حلول ميکند. او را انبازي نيست و همو شنوا و بيناست. اما ائمه هدا(ع) از خدا ميخواهند و او براي اجابت درخواست و بزرگداشت حق آنان ميآفريند و روزي ميدهد.
بدين ترتيب روشن ميشود که بحث و جدل درباره عقايد غلوآميز در آن زمان به طور جدي مطرح بوده و يکي از وظايف خطير نواب حل اين مشکلات و مبارزه بيامان با انديشههاي انحرافي و غلات بوده است.
*ب ـ رفع شک و ترديدهاي موجود درباره حضرت مهدي (عج)
يکي از اقدامات حساس نواب خاصه آن بود که از راههاي مختلف بويژه به وسيله پيشگوييهايي، شک و ترديدهاي موجود درباره وجود مقدس امام زمان(عج) را از ميان بردارند. اين تلاشها بيشتر در دوران نايبان اول و دوم انجام شده و پس از آن نيز کماکان تا پايان غيبت صغري مسائلي در اين زمينه مطرح ميشده است.
در ميان توقيعاتي که هم اکنون از آن حضرت در دست است تعدادي درباره همين مسئله است، به نقل از شيخ طوسي در ميان ابن ابي غانم قزويني و جماعتي از شيعيان بحثي درگرفت، او اصرار ميورزيد که امام يازدهم فرزندي نداشته است. بناچار شيعيان نامهاي به«ناحيه مقدسه» فرستاده و از حضرت بقيةالله(عج) جواب خواستند تا بدين وسيله به بحث و جدل در اين باره فيصله داده شود. در جواب نامهاي به خط آن حضرت صادر شد که در آن ضمن مروري بر اصل مسئله امامت و ولايت و اشاره به ائمه پيشين چنين آمده بود: گمان ميبريد که خدا پس از امام يازدهم دينش را باطل ساخته و رابطه ما بين خود و مردم را قطع کرده است؟ نه، چنين نيست و تا قيام قيامت نيز چنين نخواهد بود. و به دنبال آن درباره ضرورت غيبت و لزوم مخفي ماندن آن حضرت از چشم ستمکاران مطالبي عنوان شده است. آنآآآهع يسبنتيسابنيساب
روايت ديگري از توقيع نسبتاً مفصلي حکايت دارد که پس از ادعاي جانشيني امام عسکري(ع) از طرف جعفر کذّاب از ناحيه مقدسه صادر شده و در آن نيز ضمن مروري بر مسئله امامت ائمه هدا (ع) و علم و عصمت آنان و اشاره به ناآگاهي جعفر از حلال و حرام و عدم تشخيص حق از باطل و محکم از متشابه، سؤال شده که وي در چنين شرايطي چگونه مدعي امامت شده است.
ترديد محمد بن ابراهيم بن مهزيار در اين زمينه که پدرش از وکلاي امام يازدهم بود، پس از دريافت نامهاي از امام زمان(عج) برطرف شد. در اين زمينه روايات ديگري نيز وارد شده است از جمله روايتي است حاوي توقيعي که حضرت مهدي(عج) در آن ضمن اثبات وجود مقدس خود در برابر شکّاکان به پارهاي مسائل فقهي پاسخ داده است. چنانکه قبلاً اشاره کرديم، نوّاب خاصّه با اينکه بر اثبات وجود امام دوازدهم اصرار داشتند، از شيعيان ميخواستند که در مورد شناخت مشخصات آن حضرت اصرار نورزند و اين رويه به دليل حفظ امنيت امام(ع) اتخاذ شده بود.
* ج ـ سازماندهي وکلا
سياست تعيين وکيل به منظور اداره امور نواحي مختلف و ايجاد ارتباط ميان شيعيان و امامان از زمان ائمه پيشين معمول بود. پس از آغاز غيبت، تماس مستقيم وکلا با امام زمان(عج) قطع شد و به جاي آن محور ارتباط، نايب خاصي بود که آن حضرت تعيين فرموده بود. مناطق شيعه نشين تقريباً مشخص بود و بنا به ضرورت در هر منطقه وکيلي تعيين ميشد و گاهي تعدادي از آنها که در مناطق کوچکتري انجام وظيفه ميکردند تحت سرپرستي وکيل ديگري قرار ميگرفتند که پيش از غيبت از طرف امام وقت و در زمان غيبت به وسيله نايب خاص براي آنان تعيين ميشد. اين وکيلان اموالي را که بابت وجوه شرعي از مردم ميگرفتند به طرق گوناگون پيش نايب خاص در بغداد ميفرستادند و آنها نيز وجوه رسيده را طبق دستور حضرت ولي عصر(عج) در موارد معيني مصرف ميکردند. در مواردي امکان داشت برخي از وکلا براي يک بار به ملاقات امام زمان(عج) شرفياب شوند، چنانکه محمد بن احمد قطّان از وکلاي ابوجعفر نايب دوم به ملاقات آن حضرت نائل شد. ولي اين ملاقاتهاي بسيار نادر به هيچ وجه به معني ارتباط مستقيم آنان با امام نبود بلکه معمولاً با اشراف نايب خاص انجام وظيفه ميکردند. به روايت احمد بن تيل قمي، ابوجعفر ده وکيل در بغداد داشت که نزديکترين آنها به وي حسين بن روح بود که بعدها به عنوان نايب سوم از جانب حضرت ولي عصر(عج) تعيين شد. از ديگر نزديکان وي جعفر بن احمد بن متيل بود که بسياري از بزرگان شيعه بر اين باور بودند که وي به جانشيني ابوجعفر تعيين خواهد شد.
روايتي حاکي از اين است که مردم در برابر اموالي که به وکيلان ميدادند قبوضي از آنان دريافت ميکردند. ولي از نايب خاص هرگز قبض و سندي مطالبه نميشد. بنابر اين وقتي که ابوجعفر نيابت خاصه ابن روح را اعلام کرد دستور داد از وي درخواست قبضي نشود. وکيلاني در اهواز، سامرا، مصر، حجاز، يمن و نيز در مناطقي از ايران مانند خراسان، ري، قم و …. بودند که اخبار آنها به طور جسته گريخته درباره مسائل و موضوعات ديگري در «غيبت طوسي» و «اکمال الدين» آمده است.
*د ـ مخفي نگاه داشتن امام زمان(عج)
از رواياتي که در دست است چنين برميآيد که امام در عراق، مکه و مدينه بوده و به نحوي زندگي ميکرد که نايب خاص ميتوانست با وي ملاقات کند. حتي گاهي از ديگر اصحاب نيز کساني ميتوانستند به حضور آن حضرت شرفياب شوند چنانکه درباره محمد بن احمد قطّان گذشت. همچنين زماني که ابوطاهر محمد بن علي بن بلال در نيابت ابوجعفر عمري دچار ترديد شد، ابوجعفر او را به حضور امام برد تا خود از زبان آن حضرت نيابت او را بشنود و آنگاه در يک گردهمآيي عمومي از وي اعتراف گرفت که حضرت قائم (عج) دستور فرموده شيعيان وجوهات خود را تحويل ابوجعفر بدهند.
با تمام اين احوال، پنهان نگاه داشتن امام(ع) و مشخصات وي يکي از وظايف اساسي نوّاب خاصّه بوده است.
هنگامي که حسين بن روح نوبختي افتخار نيابت امام(عج) را پيدا کرد يکي از بزرگان اماميه به نام ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي در بغداد سکونت داشت و از مقام والايي برخوردار بود. پس از تعيين ابن روح به نيابت خاصّه شخصي از ابوسهل، حکمت اين انتخاب را جويا شد. ابوسهل در پاسخ گفت: کساني که او را بهاين مقام برگزيدهاند از ما بيناترند؛ زيرا کار من مناظره با خصم و بحث و گفتگو با آنان است اگر من مکان آن حضرت را مانند ابوالقاسم ميدانستم شايد در تنگناي بحث و محاجّه او را به خصم مينمودم ولي ابوالقاسم اگر امام را زير دامن خود پنهان داشته باشد هرگز به کسي نشان نميدهد اگر چه او را با مقراض قطعه قطعه کنند.
افشاي نام مقدس آن حضرت در غيبت کبري جايز نيست
روايات زيادي دلالت بر آن دارد که خواندن آن حضرت به نام مقدسش روا نيست. اينکهايا اين رويه يک اقدام سياسي مقطعي بوده يا اينکه نام بردن از آن بزرگوار تا ظهور وي همچنان بر حرمت خود باقي خواهد ماند، منشأ اختلاف نظرهايي در ميان فقها و مورخين گشته است. اين روايات را علامه مجلسي ضمن بابي به نام«باب النهي عن التسميه» يکجا آورده است.
از عبدالهل بن جعفر حميري روايت شده: همراه احمد بن اسحاق پيش عثمان بن سعيد اولين نايب امام قائم(عج) رفته بوديم که خطاب به عثمان بن سعيد چنين گفتم: ميخواهم همانند ابراهيم که تنها براي اطمينان قلبي خود از خدا سؤال کرد، پرسشي کنم. سپس سؤال کردم: آيا شما حضرت صاحب الامر را ديدهايد؟ گفت: آري، پرسيدم: نامش چيست؟ او جواب داد: «إياک أن تبحث عن هذا فإِنّ عند القوم إنّ هذا النسل إنقطع».
هرگز از اين موضوع سؤال نکن؛ زيرا اين قوم [حکومت] بر اين باورند که رشتهاين نسل، قطع شده است.
از اين روايت بخوبي ميتوان فهميد که بنيعباس هنگامي که اطمينان يافتند امام عسکري(ع) فرزندي ندارد خود را از پيگيري اين امر راحت ساختند و اين خود به نفع امام (ع) و شيعيان تمام شد.
در توقيعاتي که در طول غيبت صغري از طرف حضرت ولي عصر(عج) صادر شده تصريح شده: ملعون است کسي که نام مرا در محافل بر زبان آورد. اين امر حتي از زمان امام هادي(ع) مطرح بوده و به دستور آن حضرت مقرر شده بود تنها گفته شود: الحجّة من آل محمد(ص).
شيخ صدوق اعتقاد صريح خود را دائر بر عدم جواز تسميه حتي پس از ذکر روايت معروفِ«لوح» بيان داشته است.
اِربلي پس از اشاره به روايات نهي از تسميه حضرت مهدي و تصريح به کنيه آن وجود مقدس ميگويد: شيعيان در دوران غيبت اول(صغري) از آن حضرت به «ناحيه مقدسه» تعبير ميکردند و اين رمزي بود که شيعيان با آن، آن حضرت را ميشناختند. رمز ديگر کلمه «غريم» بود که مقصودشان از اين کلمه نيز آن حضرت بود. سپس اضافه ميکند: تعجب از شيخ طبرسي (طوسي) و مفيد است که پس از تأکيد بر حرمت تسميه و ذکر کنيه امام مهدي (عج) ميگويند: «إسمه إسم النبي(ص) و کنيته کنيته» و آنگاه گمان ميبرند که نام و کنيه آن حضرت را فاش نساختهاند.
من برآنم کهاين رويه به دليل تقيه و در زماني پيش گرفته شده که آن حضرت تحت تعقيب بوده و خطراتي بر امنيت جاني ايشان وجود داشته است، اما اکنون ديگر چنين نيست.
اين مسئله در ميان علماي شيعه مورد اختلاف بوده و بعدها ميرداماد در جواب استفتائي در اين باره کتابي به نام «شرعة التسميه فى النهى عن تسمية صاحب الزمان صلوات الله عليه و على آبائه الطاهرين و عجل الله فرجه» نگاشته و در آن با تمسک به اطلاقات موجود در روايات نهي از تسميه، پيرامون اين مسئله دادِ سخن داده است. علامه آقا بزرگ از کتاب ديگري در اين باره به نام«کشف التعمية فى جواز التسمية» از شيخ حر عاملي نام برده است. از عنوان کتاب بخوبي روشن ميشود که شيخ حر طرفدار جواز تسميه بوده است نه حرمت آن و بر همين اساس بود که کتاب خود را در رد«شرعة التسميه» نوشت. از پارهاي روايات که قبلاً بدانها اشاره کرديم به وضوح فهميده ميشود که تنها مشکلات سياسي، انگيزه عدم جواز تسميه در آن دوره بوده است، چنانکه در روايتي که کمي پيش ارائه کرديم تصريح شده که نايب اول امام(ع) به حميري فرمود: سؤال از نام آن حضرت بر شما حرام است؛ زيرا سلطان بر اين باور است که امام يازدهم در گذشته در حالي که فرزندي از خود برجاي نگذاشته و به همين جهت ميراثش تقسيم شده است… اگر نام وي فاش شود آنها او را تحت تعقيب قرار ميدهند، با اين حال براي روشن شدن دقيق اين موضوع بايد به متوني که اختصاصاً در اين باب نوشته شده است مراجعه کرد و مسئله را تحت بررسي قرار داد.
سيرت امام مهدي عليه السلام
پس از ارائه آنچه که به اختصار در شرح احوالات امام زمان عليه السلام آورديم، مناسب ميدانيم به عنوان حُسْن ختام اين مجموعه بخشي از رواياتي را که درباره سيرت امام زمان عليه السلام پس از ظهور است نقل کنيم. در اين باره آنچه را که استاد محمد رضا حکيمي در کتاب پر ارج«خورشيد مغرب» آورده است عيناًنقل کرده و علاوه بر محتواي اين روايات، از قلم اديبانه استاد نيز بهره ميگيريم:
أ ـ سيرت ديني
مهدي(عج) در برابر خداوند و جلال خداوند، فروتن است، بسيار فروتن، همچون عقاب، به هنگامي که بال خويش فرو گشايد، و سر به زير انداخته، از اوج آسمان فرود آيد. مهدي، در برابر جلال خداوند اينسان خاشع و فروتن است. خدا و عظمت خدا، در وجود او متجلي است، و همه هستي او را در خود فرو برده است. مهدي(عج)، عادل است و خجسته و پاکيزه. او ذرهاي از حق را فرو نگذارد. خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند…. مهدي، همواره بيم خداوند را به دل دارد، و به مقام تقربي که نزد خدا دارد مغرور نشود. او به دنيا دل نبندد، و سنگي روي سنگ نگذارد، در حکومت او، به احدي بدي نرسد، مگر آنجا که حد خدايي جاري گردد.
ب ـ سيرت خلقي
مهدي(عج)، صاحب حشمت و سکينه و وقار است. مهدي جامههايي درشتناک پوشد، و نان جو خورَد. علم و حلم مهدي از همه مردمان بيشتر است. مهدي، همنام پيامبر است (محمد)، و خُلق او، خُلق محمدي است.
مهدي(عج) ، در جهان، با مشعل فروزان هدايت سير کند، و چونان صالحان بزيَد.
ج ـ سيرت عملي
به هنگام رستاخيز مهدي (عج)، آنچه هست، دوستي و يگانگي است، تا آنجا که هر کس هر چه نياز دارد، از جيب آن ديگري بر دارد، بيهيچ ممانعتي.
در زمان مهدي، مؤمنان در معاملات از يکديگر سود نگيرند. کينهها از دلها بيرون رود، و همه جا را آسايش و امنيت فرا گيرد.
مهدي، بخشنده است، و بيدريغ، مال و خواسته بهاين و آن دهد. نسبت به عُمّال و کارگزاران و مأمورانِ دولتِ خويش بسيار سختگير باشد، و با ناتوانان و مستمندان، بسيار دلرحم و مهربان.
علامة المهدىّ، اَن يَكوُنَ شَديداً عَلَى العُمّال، جَواداً بِالمال، رَحيماً بِالمَساكين.
مهدي(عج)، در رفتار چنان است که گويي با دست خود، کره و عسل، به دهان مسکينان مينهد. مهدي(عج)، چونان اميرالمؤمنين(ع) زندگي کند، نان خشک بخورد، و با پارسايي بزيَد.
د ـ سيرت انقلابي
مهدي(عج)، حق هر حقداري را بگيرد و به او دهد، حتي اگر حق کسي زير دندان ديگري باشد، از زير دندان انسان متجاوز و غاصب بيرون کشد، و به صاحب حق بازگرداند. چون مهدي قيام کند، جِزيه برداشته شود، و غير مسلماني نماند. او مردم را با شمشير به دين خدا دعوت کند، هر کس نپذيرد، گردن زند، و هر کس را سرکشي کند، خرد سازد. مهدي(عج)، وارد شهر کوفه شود، و هر منافق و شک باوري را بکشد، و کاخها را ويران سازد، و ارتش مستقر در آنجا را از دم تيغ بگذراند. اينچنين، ظَلَمَه و اعوان ظلمه را بيدريغ بکشد، تا خدا راضي شود و خشنود گردد. مهدي، مانُع الزَّكاة را بكشد. زانى مُحْصِن را نيز بدون طلب شاهد رَجْم کند.
زُرارة بن اَعْيَن گويد:« از امام محمّدِ باقر(ع) پرسيدم: آيا قائم، با مردمان، مانند پيامبر(ص) رفتار کند؟ فرمود: هيهات، هيهات! پيامبر با ملايمت با مردم رفتار ميکرد، و ميکوشيد تا محبت مردم را، را در راه دين، جلب کند و تأليف قلوب نمايد. امّا قائم با شمشير و قتل با مردم روبرو شود. خدا به او اينگونه امر کرده است، که بکشد و توبهاي از کسي نپذيرد. واي به حالِ کسي که با مهدي بر سر ستيز آيد. مهدي، فقط و فقط شمشير بشناسد. او از کسي توبه نپذيرد، و در راه اجراي حکم خدا و استقرار بخشيدن به دين خدا، به سخن کسي گوش ندهد، و نکوهش احدي را نشنود.
هـ ـ سيرت سياسي
به هنگام حکومتِ مهدي(عج)، حکومتِ جبّاران و مستکبران، و نفوذ سياسيِ منافقان و خائنان، نابود گردد. شهر مکه، قبله مسلمين، مرکز حرکت انقلابي مهدي شود. نخستين افراد قيامِ او، در آن شهر، گردآيند، و در آنجا به او بپيوندند.
مهدي (عج)، به نفوذ يهود و مسيحيت در جهان خاتمه دهد. از غار اَنْطاکِيّه، تابوت سکينه را بيرون آورد.نسخه اصلي تورات و انجيل در آن است. و بدينگونه در ميان اهل تورات با تورات، و در ميان اهل انجيل با انجيل حکم کند، و آنان را به متابعتِ خويش فراخواند. برخي به او بگروند. با ديگران جنگ کند، و هيچ صاحب قدرتي و صاحب مرامي (چه از اهل کتاب و چه از ديگر مسلکها و مرامها) باقي نماند، و ديگر هيچ سياستي و حکومتي، جز حکومت حقّه اسلامي و سياست عادله قرآني، در جهان جريان نيابد. بدينگونه حکومت مهدي، شرق و غرب عالم را فرا گيرد. عيسي(ع) از آسمان فرود آيد، و پشت سر مهدي(عج) نماز گزارد، و فرياد زند که:«در بيت المقدس را باز کنيد!» در را باز کنند. در اين ميان، دَجّال با هفتاد هزار يهودي مسلَّح پديدار شود… و چون عيسي آهنگ کشتن دجال کند، دجال بگريزد. عيسي بگويد: من تو را با يک ضربت بکشم و چنين شود. او را بگيرد و بکشد. يهوديان در گوشه و کنار، و در پناه هر سنگ و درخت و جانور و چيز ديگري پنهان شوند. اما همه چيز به سخن آيد و بانگ بردارد: اي بنده مسلمان خدا، اينجا يک يهودي است بيا و او را بکش. و اينچنين جهان از وجود يهود پاک گردد. آري، چون مهدي(عج) قيام کند، زميني نماند، مگر اينکه در آنجا گلبانگ محمدي:«اَشهَدَ اَن لا اِله اِلّا الله، وَ اَشهَدَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله» بلند گردد.
و ـ سيرت تربيتي
در زمان حکومت مهدي(عج)، به همه مردم،حکمت و علم بياموزند، تا آنجا که زنان در خانهها، با کتاب خدا و سُنّتِ پيامبر، قضاوت کنند. در آن روزگار قدرت عقلي تودهها تمرکز يابد. مهدي، به تأييد الهي، خردهاي مردمان را به کمال رساند، و در همگان فرزانگي پديد آورد. در روزگار ظهور دولت مهدي، عيب و آفت از شيعه برطرف گردد، و دلهاي آنان چون پارههاي پولاد شود. يک مرد، به نيرو، چون چهل مرد باشد. و حکومت و سروري روي زمين به دست آنان .
آنان.
زـ سيرت اجتماعي
چون مهدي (عج) درآيد ـ پس از سختيها که افتد، و جنگها که رَوَد ـ ظلم و ستم را براندازد، و سراسر زمين را از عدل و داد بياکَند. هيچ جاي در زمين باقي نماند، مگر اينکه از برکت عدل و احسان او فيض برد و زنده شود، حتي جانوران و گياهان نيز از اين برکت و عدالت و داد و نکويي بهرهمند گردند. و همه مردم، در زمان مهدي، توانگر و بينياز شوند.
عدالت مهدي چنان باشد، که بر هيچ کس، در هيچ چيز، به هيچگونه، ستمي نرود. نخستين نشانه عدل او آن است که سخنگويان حکومت او، در مکه، فرياد زنند:«هر کس نماز فريضه خويش را، در کنار حَجَر الأسود و محل طواف، خوانده است، و اکنون ميخواهد نماز نافلهِ بخواند، به کناري رود، تا حق کسي پايمال نگردد، و هر کس ميخواهد نماز فريضه بخواند، بيايد و بخواند».
ح ـ سيرت مالي
همه اموال جهان، در نزد مهدي(عج) گرد آيد، آنچه در دل زمين است و آنچه بر روي زمين. آنگاه مهدي به مردمان بگويد:«بياييد! و اين اموال را بگيريد! اينها همان چيزهايي است که براي به دست آوردن آنها، قطع رَحِم کرديد و خويشان خود را رنجانديد، خونهاي بناحق ريختيد، و مرتکب گناهان شديد. بياييد و بگيريد!».
پس دست به عطا گشايد، چنانکه تا آن روز کسي آنچنان بخشش اموال نکرده باشد. در زمان مهدي(عج)، زمين محصول بسيار دهد، و مال و خواسته همي خرمن شود. هر کس نزد مهدي آيد و گويد:«به من مالي ده!»، مهدي بيدرنگ بگويد:«بگير».
مهدي(عج)،اموال را، به صورت مساوي، ميان همگان تقسيم کند. و کسي را بر کسي امتياز ندهد.
ط ـ سيرت اصلاحي
مهدي (عج)، فريادرسي است، که خداوند او را بفرستد، تا به فريادِ مردم عالم برسد. در روزگار او، همگان، به رفاه و آسايش و وفور نعمتي بيمانند دست يابند، حتي چهار پايان فراوان گردند، و يا ديگر جانوران، خوش و آسوده باشند. زمين گياهان بسيار روياند. آب نهرها فراوان شود. گنجها و دفينههاي زمين و ديگر معادن استخراج گردد.
در زمان مهدي، آتش فتنهها و آشوبها بيفسرد، رسم ستم و شبيخون و غارتگري برافتد، و جنگها از ميان برود.
مهدي(عج)، مردم جهان را، از آشوبي بزرگ و همه گير و سردرگُم نجات بخشد.
در جهان، جاي ويراني نماند، مگر آنکه مهدي(عج) آنجا را آباد سازد.
ياران قائم به سراسر جهان پا نهند، و همه جا قدرت را در دست گيرند. همه کس و همه چيز مطيع آنان شوند، حتي درندگان صحرا و مرغان شکاري، همه و همه، رضا و خشنودي آنان را بطلبند. شادي و شادماني يافتن بهاين پيامآورانِ دين و صلاح و عدالت، تا بدانجاست که قطعهاي از زمين بر قطعهاي ديگر مباهات کند که يکي از ياران مهدي برآنجا پا نهاده است. هر يک از يارانِ قائم، به نيرو چون چهل مرد باشد، و دل آنان، مانندِ پارههاي پولاد. اگر کوههاي از آهن بر سر راه آنان پيدا شود، آنها را بشکافند. ياران قائم، شمشيرهاي خويش را بر زمين ننهند، تا اينکه خداي عزوجل راضي شود ـ لا يَکُفُّونَ سُيُوفَهُم، حَتّي يَرضَي اللهُ عَزَّوَجلّ.
آري، هنگامي که جهان را فتنه و آشوب آکنده سازد، و همه جا را غارتگري و فساد و ستم بپوشد، خداوند مصلح بزرگ را بفرستد، تا دژهاي ضلالت و گمراهي را از هم فرو پاشد، و فروغ توحيد و انسانيت و عدالت را، در دلهاي تاريک و سنگ شده، بتاباند. و سرانجام، درباره سيرت اصلاحي مهدي(عج)، به سخنان علي(ع) ميرسيم، در «نهج البلاغه»: شهادت پدر، در حق پسر:
«چون مهدي درآيد، هواپرستي را به خداپرستي بازگرداند، پس از آنکه خداپرستي را به هواپرستي بازگردانده باشند. رأيها و نظرها و افکار را به قرآن بازگرداند، پس از آنکه قرآن را به رأيها و نظرها و افکار خود بازگردانده باشند… او عُمّال و کارگزاران را مؤاخذه کند. زمين آنچه را در اعماق خويش دارد براي وي بيرون دهد، و همه امکانات و برکات خويش را در اختيار او گذارد. آنگاه است که مهدي به شما نشان دهد که سيرت عدل کدام است، و زنده کردنِ کتاب و سُنَّت چيست؟».
ي ـ سيرت قضايي
در قضاوتها و احکام مهدي، و در حکومت وي، سر سوزني ظلم و بيداد بر کسي نرود، و رنجي بر دلي ننشيند. مهدي (عج)، بر طبق احکام خالص ديني(بدون توجه به آراء و افکار ديگران و فُقَها و علماي مذاهب)، حکم و حکومت کند.
مهدي، ميزان عدل را، در ميان مردم نهد، و بدينگونه هيچ کس نتواند به ديگري ستمي کند.
مهدي، قضاوتي جديد آورد…. مهدي، به حکم داود و آلِ داود حکم کند، و از مردم بَيّنَه و شاهد نطلبد.
شيخ مفيد، ميگويد:«چون قائمِ آلِ محمد(ص) قيام کند، مانندِ حضرت داود(ع)، يعني بر حسب باطن، قضاوت کند، و بيهيچ نيازي به شاهد حکم دهد. خداوند حکم را به او الهام کند، و او بر طبق الهام الهي حکم کند. مهدي، نقشههاي پنهاني هر گروه را بداند و به آنان آن نقشهها را بگويد. مهدي، دوست و دشمنِ خود را، با نگاه، بشناسد».
ایابافراماسون اشناهستید؟ایابافعالیت انها اشنایی دارید؟
پرسش های آغازین بحث:
1 – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
2 – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
3 – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
4 – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه)، چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
5 – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می گردند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
6 – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
7 – هدف غرب و بخصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
8 – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
9 – چرا عراق اشغال شده است؟
10 – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
11 – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
12 – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
13 – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم ؟! مأموریتی الهی می داند؟
14 – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
15 – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
16 – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
17 – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان 2 دقیقه به جلو کشیده شده و فقط 5 دقیقه به پایان مانده است؟
ان شاء الله تلاش داریم تا بتوانیم در این بحث به پرسش های مطرح شده پاسخ دهیم. البته پاسخ ما به این سوالات، مستقیم نخواهد بود؛ بلکه تلاش می نماییم تا شما خوانندگان عزیز، خود بتوانید با استفاده از اطلاعات این مقاله به پاسخ صحیح برسید.
فراماسونری چیست؟
می توان گفت این سؤالی است که افراد بسیاری قادر به پاسخ دادن نیستند و یا اطلاعات دقیقی در این رابطه ندارند. این در حالی است که این تشکیلات و اعضای آن، نقش مهمی در تاریخ داشته اند و شناخت این تشکیلات، برای ما مسلمانان امری لازم و ضروری است.
کلمه ی ماسون (mason) یعنی بنّا، فراماسون (Freemason) یعنی بنّای آزاد. ماسونری یک تشکیلات منظم جهانی است که بر ارکان دولت های جهان و اکثر وجوه زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، سلطه یافته است و بسیار هم آزادانه عمل می کند. کسی که عضو فراماسونری است، ماسون یا فراماسون نامیده می شود. ساختمانی که مرکز فعالیت ماسونهاست لژ نام دارد. یکی از بزرگترین اهداف گروه های ماسونی این است که زمینه را برای حکومت فردی از بین ماسون ها با عنوان نمادین ضد مسیح (Antichrist = دجال)، یا به تعبیر بعضی از گروه های ماسونی، فرعون جدید (New Pharaoh) آماده کنند. فراماسونری جمعیتی سرّی است که کسی به راحتی نمی تواند در حریم آن نفوذ کند و اگر هم راه یافت، مکلف است اسرار آن را مکتوم نگه دارد؛ اما با این وجود، کسانی توانستند به حریم آن نفوذ کنند و به اسناد و مدارک مهمی دست یابند و موفق به کشف و افشای اسرار آنها شوند. همه ی این افراد متفق الرأی هستند که: «مسئله یک توطئه است که این توطئه از اواخر قرن هجدهم آغاز شده و تا به امروز هم با موفقیت تمام ادامه دارد و هدف نهائی آن ایجاد یک حکومت جهانی «شیطانی» است و برای پیاده کردن آن در سراسر عالم، به یک مبارزه وسیع و بی امان دست زده اند.» (1)
کتاب «کمیته 300 کانون توطئه های جهانی» نوشته ی دکتر جان – کولمن، در این زمینه چنین می گوید: « دلیل موجودیت نظامهای پنهانی مانند سلحشوران اورشیلم، سنت جان و مردان میزگرد و گروه میلنر و سایر اجتماعات مخفی (ماسونی) چه می تواند باشد؟ اینان، بخشی از زنجیره ی گسترده ی فرماندهی سلطه گری جهانی را تشکیل می دهند که از باشگاه رم ، سازمان ناتو، مؤسسه ی سلطنتی امور بین المللی تا سرسلسله ی توطئه گران، یعنی کمیته ی 300، امتداد دارد. این افراد و گروه ها به این اجتماعات پنهان و اسرار آمیز نیاز دارند، چرا که اعمالشان شیطانی است و بایستی از چشم جهانیان به دور بماند. » (2)
FPRIVATE “TYPE=PICT;ALT=”
یک توضیح: در کشور های غربی گروه های مختلف مخفی و سری فعالیت می کنند که بعضآً نام های اغواگری چون ( Illuminati = روشن ضمیران، روشن فکران ) و … دارند. اکثر گروه های نامبرده ، گروه هایی توطئه گر و پیرو اهداف شیطانی هستند که دست بسیاری از آن ها برای محققین رو شده است. اکثر این گروه ها با وجود تفاوت های ظاهری، عقاید مشترک و اهداف یکسانی دارند. اسامی که به این گروه ها اطلاق می شود عبارتند از: Theosophical Society (نامی که به هیچ عنوان درخور آنان نیست)، Occult، Secret Society، Illuminati، The Committee of 300،Masonry و Freemasonry. از این به بعد وقتی از ماسون ها یا فراماسون ها سخن می گوییم ، علاوه بر اعضای Freemasonry و Masonry به طور خاص، منظورمان اعضای گروه های دیگر نیز به طور عام می باشند. چرا که
منشأ فراماسونری
فراماسونری عمده ی تعلیمات خود را از حکومت طاغوتی و شیطانی مصر باستان کسب کرده است، هر چند تعالیم اندکی نیز از بقیه ی حکومت های الحادی فراگرفته است. در هر صورت رد پای حکومت طاغوتی فرعون های مصر باستان را می توان در سراسر تعالیم ماسونی یافت.
شواهدی که بر این مدعا صحه می گذارند، به قرار زیرند:
1 – نقوش اهرام، مجسمه های ابوالهول و همچنین نوشته های هیروگلیف در سراسر لژها و نشریات ماسونی به چشم می خورد.(3)
2 – دعاهایی که فراماسون ها می خوانند، مملو از عبارات مصری است که در زمان فراعنه استفاده می شد. برای نمونه: (مَعَت نِب مِن آ، مَعَت بَ آ = بزرگ است استاد فراماسونری ، بزرگ است روح فراماسونری) (4)
3 – یکی از نمادهایی که در فراماسونری کاربرد فراوان دارد، علامت و نماد « چشم جهان بین :All seeing eye » است که به صورت یک هرم و چشم در انتهای آن می باشد. این نماد مربوط به یکی از خدایان مصر باستان بوده است.(5)
این علامت در افکار عمومی به عنوان نماد «یهودی ها» شناخته شده است و به آن « ستاره ی داوود » یا « مهر سلیمان » هم می گویند؛ ولی در حقیقت این نماد هم جزء نمادهای الحادی بوده که بر اساس تفکرات الحادی مصر باستان ساخته شده است و نماد تعادل طبیعت بین زن و مرد، طبع سرد و گرم، الهه های ماه و خورشید و…. است. البته علامت مذکور در مکتب های الحادی دیگر، مانند هندوییسم و دیگر مکتب های شرقی نیز با مفاهیم مشابهی به کار می رود. نکته ی مهم این است که این تفکر تعادل عالم خلقت، متفاوت با دیدگاه اسلام است. در اسلام نیز مفهوم تعادل وجود دارد، اما در دیدگاه اسلامی، این تعادل مخلوق خداوند یکتاست. امّا در مکاتب شرک آمیز نامبرده، این تعادل را خدایان مختلفی با کمک هم ایجاد کرده اند. برای مثال در تفکر مصر باستان، از امتزاج قدرت خدایانIsis و Osiris، تعادل در عالم خلقت ایجاد شده است.
5 – افسانه ی ایزس (Isis) یا زن بیوه، نیز از دوران مصر باستان اقتباس شده است. فراماسونها اعتقاد دارند که تمام ماسونها فرزندان زن بیوه می باشند.(8) همان طور که ذکر شد در باور مصریان قدیم، Isis و Osiris الهه های مصر باستان بودند که در اثر ازدواج آنان تعادل طبیعت به وجود آمد. بعد از مدتی Osiris مرد و خدای شهر های مردگان گشت. بدین ترتیب Isis بیوه شد.
7 – ستون سنگی با نوک هرمی (Obelisk): این نماد که نماد زایندگی و باروری در مصر باستان بوده است، در بناهای ماسونی متعددی به کار رفته است.(11)
نحوه ی اوج گیری فراماسونری
همان گونه که دیدیم، منشاء فراماسونری به زمان مصر باستان و فراعنه باز می گردد. سؤالی که مطرح می شود این است که چگونه این تعالیم به آمریکا و اروپای این دوران راه پیدا کرد و چگونه اوج گرفت؟
با مرور در سیر فراماسونری خواهیم دید که عامل گسترش، بنی اسرائیل بوده است. ترتیب وقایعی که به اوج گیری فراماسونری منجر شدند، عبارتند از :
1 – افول قدرت مصر و نابود شدن فرعون با خواست خداوند متعال و به دنبال رسالت حضرت موسی (ع).(12)
2 – مهاجرت بنی اسرائیل از مصر به فرمان خدا به همراه حضرت موسی (ع) و ساکن شدن آنان در صحرای سینا.(13)
3 – گوساله پرستی بنی اسرائیل و سپس بازگشت مجدد به دین خدا: به دنبال تأخیر چند روزه ی حضرت موسی (ع) که برای دریافت پیام خدا، به کوه طور رفته بودند، بنی اسرائیل شروع به پرستش گوساله ی سامری کردند و حضرت موسی پس از بازگشت، این گوساله را از بین بردند و بنی اسرائیل دوباره خداپرست شدند.(14)
4 – پس از درگذشت حضرت موسی(ع)، پیامبران دیگری نیز به سمت قوم بنی اسرائیل فرستاده شدند که هیچکدام قدرت حضرت موسی(ع) را نداشتند، در نتیجه قوم بنی اسرائیل به تدریج شروع به ترویج تعالیم ماسونی مصری کردند. در واقع عده ای از آنان قبلاً این تعالیم را در مصر فراگرفته بودند.(15)
5 – ترویج تعالیم ماسونی در بین بنی اسرائیل و اضافه شدن تعالیم شرک آمیز فلسطینیان باستان (نه اعراب فلسطینی) به تعالیم مصری و شکل گیری تعالیم مختلط با نام کابالا (Kabbalah=Cabbalah=Qabalah).(16)
6 – حکومت حضرت داوود (ع) و حضرت سلیمان (ع) در اوج قدرت بنی اسراییل و توقیف وسایل جادوگری توسط حضرت سلیمان (ع).(17)
7 – وفات حضرت سلیمان (ع) و بازپس گیری وسایل جادوگری از سوی جادوگران و تهمت جادوگری به حضرت سلیمان (ع) از جانب مردم بنی اسراییل.(18)
8 – ادامه ی ترویج کابالا (Qabalah) توسط جادوگران و کاهنان معابد.(19)
9 – تسخیر اورشلیم به دست رومیان: به این ترتیب بنی اسرائیل توانائی حکومت بر خود را از دست دادند و تحت سلطه ی رومیان درآمدند.
10 – ظهور حضرت عیسی(ع) و آزار رساندن یهودیان به ایشان.
11 – ظهور حضرت محمد(ص) که ایشان هم از آزار بنی اسرائیل در امان نبودند.
12 – فتح اورشلیم به دست ایرانیان که در زمان رسالت حضرت محمد (ص) اتفاق افتاد.
13 – باز پس گیری اورشیلم توسط رومیان.
14 – فتح اورشلیم به دست مسلمانان. از آن پس نام آن شهر به « بیت المقدس » تغییر یافت.
15 – جنگ های صلیبی و رد و بدل شدن بیت المقدس بین مسلمانان و صلیبیان.
16 – در پی اشغال قدس توسط صلیبیان، بسیاری از شوالیه ها و سربازان در قدس ساکن شدند. عده ای از این شوالیه ها، مأمور نگهبانی از معابد مخصوصآً معبد موسوم به معبد سلیمان شدند که اینان شوالیه های معبد نامیده می شدند. در نتیجه ی این مجاورت و نزدیکی شوالیه ها با کاهنان یهودی معبد موسوم به معبد سلیمان، آنان به تدریج تعالیم ماسونی را از یهود یاد گرفتند.(20)
17 – بازپس گیری بیت المقدس توسط مسلمانان و فرار صلیبیان و شوالیه های معبد به اروپا.(21)
18 – با فرار شوالیه های معبد، تعالیم ماسونی کابالا توسط همین شوالیه ها به اروپا راه یافت.(22)
19 – به دلیل ماهیت شیطانی تعالیم کابالا و مغایرت آنها با تعالیم کلیسا، واتیکان در صدد مجازات و مقابله با شوالیه های معبد برآمد و بسیاری از آنها را اعدام کرد.(23)
20 – مهاجرت شوالیه ها به اسکاتلند (در آن زمان پادشاه اسکاتلند از واتیکان تبعیت نمی کرد) و شروع ساخت اولین لژ فراماسونری مخفی در اروپا با نام لژ « وال بیلدرز » یا « لژ کهن اسکاتلند » که امروزه نیز به فعالیت خود ادامه می دهد و از جمله قویترین و مهمترین لژها در اروپای امروز نیز می باشد.(24)
21 – آغاز فعالیت رسمی ماسون ها در اروپا با ساختن لژهای متعدد در قرن 18. با کم رنگ شدن نقش و قدرت مذهب در قرن 18، فراماسونها فعالیت رسمی خود را آغاز کردند. به تدریج با کاهش سختگیری واتیکان و توسعه ی پروتستانیسم در اروپا، فراماسون ها فعالیت خود را افزایش داده و لژهای زیادی را در سراسر اروپا ساختند؛ البته تمام آداب و رسوم فراماسونها کماکان مخفی و پنهانی صورت می گرفت. زیرا تفکر اکثر مردم اروپا در آن زمان مذهبی بود و در صورت علنی شدن عقاید فراماسونری، حیات این لژها به خطر می افتاد.
22 – با استقلال آمریکا در سال 1789، اولین دولت با ارکان ماسونی شکل گرفت.
23 – تأسیس سازمان ملل متحد با آرمانهای ماسونی در سال 1945.
24 – شکل گیری اسرائیل در سال 1948 به عنوان آخرین بازوی اجرایی فراماسونری.
25 – در سیر تاریخی فراماسونری و روند پیشبرد اهداف، به سال 2006 می رسیم.
جنگ با حزب الله در سال 2006 برای رسیدن به چند هدف مهم انجام شد: تشکیل حکومت نیل تا فرات سلیمان و استارت برای پروژه های (Apocalypse = آخرالزمان، و Armageddon = جنگی که صهیونیست ها ادعا می کنند جنگ آخرالزمان است.) خوشبختانه این پروژه ها موقتاً ناتمام مانده است.
26 – و اقدام اخیر، کشمکش لفظی با ایران . چرا که ایران بزرگترین دشمن فراماسونری در جهان است. در حال حاضر در تمامی کشورهای جهان، یا قدرت در دست ماسون هاست و یا آن کشور تحت تأثیر کشورهای ماسونی است. برای مثال در کشورهای همسایه، کشور ترکیه دارای لژهای ماسونی است و کشور عربستان هم که عاری از لژ است، تحت تاثیر آمریکا و اسراییل (دولتهای با ارکان ماسونی) می باشد.
27 – … و الله العالم.
عقاید فراماسونری
گروه های مختلف ماسونی بعضاً فلسفه ی عقیدتی متفاوتی دارند؛ اما با این حال در لا به لای عقایدشان، می توان مشترکات فراوانی نیز یافت. نکته ی مهمی که وجود دارد این است که فلسفه ی وجودی بسیاری از عقاید ماسونی به طور کامل شناخته نشده است، اما این به معنای عدم وجود این اعتقادات نیست. برای مثال شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می دهد اکثر گروه های ماسونی، شیطان را تقدیس می کنند. از جمله: اذعان خود آن ها به تقدیس لوسیفر (یکی از نام های شیطان) و یا استفاده از علایم بی شماری که اکثر آن ها توسط گروه های شیطان پرست نیز استفاده می شوند؛ با این اوصاف ما می توانیم بفهمیم که ماسون ها شیطان پرست نیز هستند. اما هنوز نمی دانیم که چه عاملی آنان را به این تفکر سوق داده است. (البته این نکته تقریباً اثبات شده است که ماسون ها و شیطان پرستان به موجودی به نام ابلیس یا شیطان اعتقاد ندارند، بلکه آن ها بزرگداشت شیطان را به عنوان نمادی برای مخالفت با ادیان انجام می دهند. در هر صورت، علت لجاجت بیش
اصرار افراطی آن ها بر بزرگداشت شیطان به عنوان نماد ضد دینی، کاملاً روشن نشده است.) نکته ی دیگر این که بسیاری از گروه های ماسونی شیطان پرست، الهه های ملل باستان را نیز ارج می نهند. از جمله: Isis و Osirisو… که این مطلب کاملاً اثبات شده است. اما ما نمی دانیم که چرا آنان خداوند یکتا را کنار گذاشته و هم شیطان و هم الهه های متعدد را بزرگ می دارند؟!
با این حال بخشی از عقاید ماسون ها که کاملاً اثبات شده اند، عبارتند از:
-
ادعای روشنی بخش (Giver of light) بودن شیطان (Lucifer)
-
بزرگداشت شیطان و نمادهای شیطانی (Satanism)
-
اعتقاد به اینکه زن و مرد اولیه، که مقام نیمه خدایی دارند، خالق نسل کره ی زمین هستند نه خداوند یکتا.
-
بزرگداشت الهه های ملل باستان، مانند ایزس، لات و … و احترام به عقاید جاهلی ملل باستان (Paganism).
-
اعتقاد قوی به آداب و رسوم مصر باستان که این مطلب کفرآمیز و شرک آمیز بودن عقاید آنها را توأماً نشان می دهد.
-
اعتقاد فراوان به اومانیسم.
-
اعتقاد فراوان به ماتریالیسم (ماده گرایی) و عدم اعتقاد به روح و مسایل فرامادی.
-
اعتقاد راسخ به سلیمان (Solomon) نه به عنوان نبی بلکه به عنوان پادشاه، جادوگر و ماسون اعظم. نکته ی جالب این که اکثر یهودیان نیز چنین اعتقادی دارند. آیه ی 102 سوره ی بقره نیز اشاره به همین مطلب دارد.
« خداوند نيز در آيه ي 102 سوره ي بقره درباره ي بني اسراييل مي فرمايد:
وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَـكِنَّ الشَّيْاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ……. و پيروي كردند از سخناني كه شياطين در قلمرو سليمان مي خواندند وهرگز سليمان به خدا كافر نگشت وليكن شياطين كافر شدند و سحر به مردم مي آموختند ……»
كتاب تفسير نمونه درباره ي آيه ي 102 سوره ي بقره می نویسد:
از احـاديـث چـنـيـن بـر مـى آيد كه در زمان سليمان پيامبر، گروهى در كشور او به عمل سحر و جـادوگـرى پرداختند, سليمان دستور داد تمام نوشته ها و اوراق آنها را جمع آورى كرده، در محل مخصوصى نگهدارى كنند.
پـس از وفات سليمان، گروهى آنها را بيرون آورده و شروع به اشاعه و تعليم سحر كردند؛ بعضى از اين موقعيت استفاده كرده و گفتند: سليمان اصلاً پيامبر نبود، گروهى از بنى اسرائيل هم از آنها تبعيت كردند و سخت به جادوگرى دل بستند، تا آنجا كه دست از تورات نيز برداشتند.
هـنـگـامى كه پيامبراسلام (ص ) ظهور كرد و ضمن آيات قرآن اعلام نمود سليمان از پيامبران خدا بوده است، بعضى از احبار و علماى يهود گفتند: از محمد تعجب نمى كنيد كه مى گويد سليمان پيامبر است؟
اين گفتار يهود، علاوه بر اين كه تهمت و افتراى بزرگى نسبت به اين پيامبر الهى محسوب مى شد، لازمه اش تكفير سليمان (ع ) بود.
به هر حال اين آيه فصل ديگرى از زشتكاريهاى يهود را معرفى مى كند كه پيامبر بزرگ خدا، سليمان را به سحر و جادوگرى متهم ساختند، مى گويد: « آنها از آنچه شياطين در عصر سليمان بر مردم مـى خواندند، پيروى كردند : واتبعوا ما تتلوا الشياطين على ملك سليـمان ». سپس قرآن به دنبال اين سخن اضافه مى كند: « سليمان هرگز كافر نشد : و ماكفر سليـمان ». او هـرگـز بـه سحر توسل نجست ، و از جادوگرى براى پيشبرد اهداف خود استفاده نكرد، « ولى شياطين كافر شدند، و به مردم تعليم سحر دادند : ولكن الشياطين كفروا يعلمون الناس السحر ».(25) -
علاقه ی افراطی به علوم طبیعی. تعداد زیادی از برندگان جوایز نوبل و دانشمندان علوم طبیعی، ماسون بوده اند. مانند: الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین، و ادوارد جنر کاشف واکسن آبله.(26) در این میان به نظر می رسد که علاقه و توجه افراطی ماسون ها به علم، برای پر کردن خلاء ناشی از کنار گذاشتن معنویت انجام می گیرد. البته لازم به ذکر است که در دین اسلام هم تأکید زیادی بر فراگیری علم و دانش شده است، اما از مسلمانان خواسته شده تا به صورت معتدل (نه افراط، نه تفریط) به علم بپردازند و از آن به عنوان ابزاری برای رسیدن به خدا استفاده نمایند. بنابراین در اسلام، علم هدف نیست بلکه یک وسیله است، اما در فراماسونری علم خود یک هدف است.
-
اعتقاد به قدرت برتر در ماسون صاحب درجه 33. گروه های ماسونی 33 مرتبه و 33 درجه دارند. شخصی که به درجه ی 33 می رسد ، قدرت زیادی داشته و ماسون اعظم نامیده می شود. این شخص بالاترین مقام لژ را در اختیار دارد.
-
اعتقاد به ساخت معبد سلیمان به عنوان پایتخت عقیدتی در بیت المقدس (Jerusalem) قبل از ظهور ضد مسیح (Antichrist) یا فرعون جدید (New Pharaoh) که منجی شیطانی ماسونهاست.(27)
-
اعتقاد به ظهور ضد مسیح (Artichrist = دجال) یا فرعون جدید (New Pharaoh) در ابتدای (دهه ی اول) قرن 21 و شروع حکومت جهانی شیطانی توسط او.(28) (البته ممکن است که Antichrist مورد نظر خود ماسون ها، لزوماً شخص خاصی نباشد؛ بلکه ممکن است Antichrist مورد نظر ماسون ها، خود تشکیلات فراماسونری باشد.)
در هر حال جا دارد که در این قسمت به این نکته اشاره کنیم که گروه هایی مانند فراماسونر ها و شیطان پرستان، از شیطان پرستی به عنوان یک نماد برای مبارزه با ادیان استفاده می کنند . اعضای این گروه ها در واقع هیچ اعتقاد قلبی به مسایل فرازمینی مانند خدا، فرشتگان، شیطان و … ندارند و معتقدند که تنها ماده وجود خارجی دارد. (اعتقاد به ماتریالیسم) اعضای این گروه ها برای نشان دادن دشمنی خود با مذاهب، از نماد (Baphomet) که مربوط به شیطان پرستان باستان است، استفاده نموده و از آن برای نشان دادن بی اعتقادی خود به عالم آخرت بهره می جویند. البته لازم به ذکر است که فراماسون ها و شیطان پرستان، خودشان نیز به این مسأله اعتراف کرده اند؛
-
امیدوارم توانسته باشم قدری شمارابافعالیتشان اشناکرده باشم منتظرنظرتون هستم….
حکمت408
يا بُنَىَّ، لاَ تُخَلِّفَنَّ وَرَاءَكَ شَيْئا مِنَ الدُّنْيَا، فَإِنَّكَ تَخَلِّفُهُ لِاءَحَدِ رَجُلَيْنِ؛ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ بِهِ؛ وَ إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ، اللَّهِ، فَشَقِيَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ فَكُنْتَ عَوْنا لَهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ وَ لَيْسَ اءَحَدُ هَذَيْنِ حَقِيقا اءَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ.
وَ يُرْوَى هَذَا الْكَلاَمُ عَلَى وَجْهٍ آخَرَ وَ هُوَ:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الَّذِي فِي يَدِكَ مِنَ الدُّنْيَا قَدْ كَانَ لَهُ اءَهْلٌ قَبْلَكَ وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَى اءَهْلٍ بَعْدَكَ وَ إِنَّمَا اءَنْتَ جَامِعٌ لِاءَحَدِ رَجُلَيْنِ؛ رَجُلٍ عَمِلَ فِيمَا جَمَعْتَهُ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ بِهِ؛ اءَوْ رَجُلٍ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَشَقِىَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ وَ لَيْسَ اءَحَدُ هَذَيْنِ اءَهْلاً اءَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ وَ تَحْمِلَ لَهُ عَلَى ظَهْرِكَ، فَارْجُ لِمَنْ مَضَى رَحْمَةَ اللَّهِ وَ لِمَنْ بَقِيَ رِزْقَ اللَّهِ.
اى فرزند بعد از خود مالى برجاى مگذار. زيرا آنچه مى نهى براى يكى از اين دو خواهد بود، يا كسى كه آن مال را در طاعت خدا به كار مى برد، پس او به چيزى كه سبب بدبختى تو شده ، نيكبخت مى گردد يا كسى است كه آن مال را در معصيت خدا صرف مى كند، پس به آنچه تو برايش نهاده اى ، بدبخت شود. و تو او را در معصيت يار باشى و اين دو هيچيك شايسته آن نيستند كه او را بر خود برگزينى .
و اين معنى را به گونه ديگرى هم آورده اند:
اما بعد آنچه از دنيا در دست توست پيش از تو صاحبانى داشته و بعد از تو به ديگران خواهد رسيد. مالى كه گرد آورده اى به يكى از اين دو خواهد رسيد يكى آنكه مال تو را در راه طاعت خدا به كار برد، پس او به چيزى كه تو بدان بدبخت شده اى ، خوشبخت گردد، يا كسى است كه آن را در راه معصيت خدا مصرف كند، پس به سبب مالى كه براى او گرد آورده اى ، بدبخت شود.هيچيك از اين دو، سزاوار آن نيستند كه او را بر خود برگزينى يا بار او را بر دوش كشى . پس براى آنها كه رفته اند، اميد آمرزش داشته باش و براى آنان كه مانده اند، اميد روزى خداوند را.